پس انداختن
فارسی به انگلیسی
to delay the payment of, to postpone, [sl.] to give birth to
beget, breed, brood, generate, sire
مترادف و متضاد
اندوختن، نگاه داشتن، پس انداز کردن، نجارت دادن، رهایی بخشیدن، پس انداختن
پس انداختن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- تاخیر کردن بتعویق انداختن . ۲- قسطی از دین را بموعد ندادن. ۳- بتاخیر افتادن حیض در زن . ۴- تولید فرزند کردن ( در مورد توهین بکار رود ) تولید مثل کردن : سه بچه پس انداخته .
فرهنگ معین
(پَ. اَ تَ ) (مص م . ) ۱ - تأخیر کردن . ۲ - پس انداز کردن . ۳ - (عا. ) کنایه از: بچه به دنیا آوردن .
لغت نامه دهخدا
پس انداختن. [ پ َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) تعویق. تأخیر. تَلکﱡؤ. || قسطی از دین را بموعد ندادن. ||... زن ، حیض را دیر کردن. || در تداول عوام ، بلغت اهریمنی ، زادن. زائیدن. تولید کردن : سه بچه پس انداخته است. سه تا کره پس انداخته است.
کلمات دیگر: