کلمه جو
صفحه اصلی

هتاف

عربی به فارسی

خوشي , فريادوهلهله افرين , هورا , دلخوشي دادن , تشويق کردن , هلهله کردن


لغت نامه دهخدا

هتاف. [ هَُ ] ( ع مص ) هتف. بانگ برزدن بر کسی : هتف به هتافا؛ بانگ برزد بر او. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). هتف به هاتف ؛ بانگ زد برو کسی که شخص وی دیده نشد. ( ناظم الاطباء ). || خواندن کسی را. آواز دادن کسی را. ( معجم متن اللغة ): اهتف بالانصار؛ بخوان مر یاران را. ( اقرب الموارد ). آواز دادن. ( زوزنی ) ( دهار ). || ستودن و مدح کردن کسی را: هتف بفلان ؛ مر او را ستود. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). هتف فلاناً؛ مدح کرد او را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). فلانة یُهتَف بها؛ آن زن به خوب رویی و جمال یاد کرده میشود. ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). || بانگ کردن و نوحه کردن کبوتر: هتفت الحمامة؛ بانگ کرد. نوحه کرد. ( از معجم متن اللغة ).

هتاف. [ هَُ ] ( ع اِ ) آواز بلند. بانگ سخت. ( معجم متن اللغة ). بانگ بلند. ( دهار ).

هتاف . [ هَُ ] (ع اِ) آواز بلند. بانگ سخت . (معجم متن اللغة). بانگ بلند. (دهار).


هتاف . [ هَُ ] (ع مص ) هتف . بانگ برزدن بر کسی : هتف به هتافا؛ بانگ برزد بر او. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). هتف به هاتف ؛ بانگ زد برو کسی که شخص وی دیده نشد. (ناظم الاطباء). || خواندن کسی را. آواز دادن کسی را. (معجم متن اللغة): اهتف بالانصار؛ بخوان مر یاران را. (اقرب الموارد). آواز دادن . (زوزنی ) (دهار). || ستودن و مدح کردن کسی را: هتف بفلان ؛ مر او را ستود. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). هتف فلاناً؛ مدح کرد او را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فلانة یُهتَف بها؛ آن زن به خوب رویی و جمال یاد کرده میشود. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || بانگ کردن و نوحه کردن کبوتر: هتفت الحمامة؛ بانگ کرد. نوحه کرد. (از معجم متن اللغة).



کلمات دیگر: