ترخص
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) آسان گرفتن آسان وا گرفتن. ۲- اجازه گرفتن رخصت یافتن دستوری یافتن . ۲- جایز بودن روا بودن . ۴- ( اسم ) اجازه رخصت . جمع : ترخصات .
فرهنگ معین
(تَ رَ خُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) رخصت یافتن ، اجازه گرفتن .
لغت نامه دهخدا
ترخص. [ ت َ رَخ ْ خ ُ ] ( ع مص ) آسان فراگرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از دهار ) ( از زوزنی ). آسان گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آسانی گرفتن و رخصت یافتن. ( آنندراج ):رخص له ترخیصاً فترخص ؛ ای لم یستقص. ( منتهی الارب ).
- حد ترخص ؛ در تداول فقه ، مسافتی که چون مسافر از آن بگذرد روزه از او بیوفتد و نماز کوتاه گردد. رجوع به حد شود.
- حد ترخص ؛ در تداول فقه ، مسافتی که چون مسافر از آن بگذرد روزه از او بیوفتد و نماز کوتاه گردد. رجوع به حد شود.
فرهنگ عمید
۱. (فقه ) جایز بودن.
۲. [قدیمی] مرخص شدن.
۳. [قدیمی] اجازه گرفتن.
۴. [قدیمی] رخصت یافتن.
۲. [قدیمی] مرخص شدن.
۳. [قدیمی] اجازه گرفتن.
۴. [قدیمی] رخصت یافتن.
کلمات دیگر: