کلمه جو
صفحه اصلی

خیول

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع خیل . ۱ - گروههای اسبان . ۲ - گروههای سواران . ۳ - لشکرها سپاهها .

فرهنگ معین

(خُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ خیل . ۱ - گروه اسبان . ۲ - گروه سواران . ۳ - لشکرها، سپاه ها.

لغت نامه دهخدا

خیول. [ خ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ خیل. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). رجوع به خیل شود : بفرمود تا بزمگاه او بتعبیه خیول و تغشیه فیول بیاراستند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). فیول و خیول سلطان بهدم آن حصار و آن دیوار برجوشیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). و در شب بکنار خیول تراکمه رسیدند. ( جهانگشای جوینی ). بعد از سه سال در بازار میروم و خواجه را می بینم با خیل و خیول و نبال و جمال. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ عمید

= خیل

خیل#NAME?



کلمات دیگر: