کلمه جو
صفحه اصلی

برگستوان

فارسی به انگلیسی

armor, caparison, cuirass, mail

فرهنگ فارسی

روپوش و زره مخصوص که در قدیم هنگام جنگ، برتن میکردند یاروی اسب میانداختند
( اسم ) ۱- پوششی که جنگاوران قدیم بهنگام جنگ می پوشیدند . ۲- پوششی که در قدیم بهنگام جنگ برروی اسب میافکندند .

فرهنگ معین

(بَ گُ ) (اِمر. ) ۱ - زره . ۲ - پوششی که در قدیم به هنگام جنگ بر روی اسب می افکندند یا خودشان می پوشیدند.

لغت نامه دهخدا

برگستوان. [ ب َ گ ُس ْت ْ ] ( اِ مرکب ) مأخوذ از کُست در پهلوی به معنی پهلوو سو و کنار، و در فارسی نیز کشت یا کست بهمین معنی است. کستی یا کشتی در پازند و فارسی به معنی کمر و مطلق رشته و بندی که به میان بندند. «ان » در آخر کلمه پسوند اتصاف است. و در گرشاسب نامه بجای برگستوان ، کستوان آمده است. ( از حاشیه معین بر برهان قاطع ). پوششی باشد که در روز جنگ پوشند و اسب را نیز پوشانند. ( برهان ). آنچه لحاف مانند بر اسب اندازند تا زینت وحفاظت شود. به هندی پاکهر گویند. ( از غیاث ). پوششی بود که در روز جنگ می پوشیده اند و بر اسب نیز برای حفظ می افکنده اند، و آن جامه ای بوده که بجای پنبه در آن پیله و ابریشم فرومایه که کج و کژ گویند می گذاشته اند و می دوخته اند و آنرا کجم و کجین نیز می خوانده اند وکژ و غژ هر دو به معنی ابریشم است و بر این معنی آنرا غژاغند و کژاغند خوانند. ( آنندراج ). غالباً پوشش اسب و پیل در جنگ برگستوان و پوشش مرد جنگی زره و جوشن و کژاگند بوده است اما بر پوشش مرد جنگی نیز اطلاق کرده اند. تَجفاف. ( دهار ) ( منتهی الارب ) :
همان ترگ و پرمایه برگستوان
سلیحی که بود ازدر پهلوان.
فردوسی.
به برگستوان اندرون اسب گیو
چنان چون بود رسم سالار نیو.
فردوسی.
نماند ایچ بر نیزه هاشان سنان
پر از آب برگستوان و عنان.
فردوسی.
همه زیر برگستوان اندرون
نبدْشان بجز چشم زآهن برون.
فردوسی.
در مصاف دشمنان گر با کمان شورش گرفت
مرد در جوشن بلرزد پیل در برگستوان.
فرخی.
یا کواکب های سیم از بهر آتش روز جنگ
برزده بر غیبه های آبگون برگستوان.
فرخی.
ابا ضربت و زور بازوی او
چه ضایعتر از درع و برگستوان ؟
عنصری.
تن زردگون کرده سیمین ز خوی
کشان زین و برگستوان زیرپی.
اسدی.
هزار اسب که پیکر تیزگام
به برگستوان و به زرین ستام.
اسدی.
هزار دگر خیمه گونه گون
به برگستوان پیل سیصد فزون.
اسدی.
به برگستوان پیل پوشیده تن
پر از ناوک انداز و آتش فکن.
اسدی.
نخست جنیبتان بسیار با سلاحی تمام و برگستوان... خیل خیل می گشتند. ( تاریخ بیهقی ). لشکر بر سلاح و برگستوان و جامه های دیبای گوناگون با عماریها و سلاحها بدو رویه بایستادند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 290 ). نرها با برگستوانهای دیبا و آیینهای زرین و سیمین. ( تاریخ بیهقی ص 424 ).

برگستوان . [ ب َ گ ُس ْت ْ ] (اِ مرکب ) مأخوذ از کُست در پهلوی به معنی پهلوو سو و کنار، و در فارسی نیز کشت یا کست بهمین معنی است . کستی یا کشتی در پازند و فارسی به معنی کمر و مطلق رشته و بندی که به میان بندند. «ان » در آخر کلمه پسوند اتصاف است . و در گرشاسب نامه بجای برگستوان ، کستوان آمده است . (از حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع). پوششی باشد که در روز جنگ پوشند و اسب را نیز پوشانند. (برهان ). آنچه لحاف مانند بر اسب اندازند تا زینت وحفاظت شود. به هندی پاکهر گویند. (از غیاث ). پوششی بود که در روز جنگ می پوشیده اند و بر اسب نیز برای حفظ می افکنده اند، و آن جامه ای بوده که بجای پنبه در آن پیله و ابریشم فرومایه که کج و کژ گویند می گذاشته اند و می دوخته اند و آنرا کجم و کجین نیز می خوانده اند وکژ و غژ هر دو به معنی ابریشم است و بر این معنی آنرا غژاغند و کژاغند خوانند. (آنندراج ). غالباً پوشش اسب و پیل در جنگ برگستوان و پوشش مرد جنگی زره و جوشن و کژاگند بوده است اما بر پوشش مرد جنگی نیز اطلاق کرده اند. تَجفاف . (دهار) (منتهی الارب ) :
همان ترگ و پرمایه برگستوان
سلیحی که بود ازدر پهلوان .

فردوسی .


به برگستوان اندرون اسب گیو
چنان چون بود رسم سالار نیو.

فردوسی .


نماند ایچ بر نیزه هاشان سنان
پر از آب برگستوان و عنان .

فردوسی .


همه زیر برگستوان اندرون
نبدْشان بجز چشم زآهن برون .

فردوسی .


در مصاف دشمنان گر با کمان شورش گرفت
مرد در جوشن بلرزد پیل در برگستوان .

فرخی .


یا کواکب های سیم از بهر آتش روز جنگ
برزده بر غیبه های آبگون برگستوان .

فرخی .


ابا ضربت و زور بازوی او
چه ضایعتر از درع و برگستوان ؟

عنصری .


تن زردگون کرده سیمین ز خوی
کشان زین و برگستوان زیرپی .

اسدی .


هزار اسب که پیکر تیزگام
به برگستوان و به زرین ستام .

اسدی .


هزار دگر خیمه ٔ گونه گون
به برگستوان پیل سیصد فزون .

اسدی .


به برگستوان پیل پوشیده تن
پر از ناوک انداز و آتش فکن .

اسدی .


نخست جنیبتان بسیار با سلاحی تمام و برگستوان ... خیل خیل می گشتند. (تاریخ بیهقی ). لشکر بر سلاح و برگستوان و جامه های دیبای گوناگون با عماریها و سلاحها بدو رویه بایستادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 290). نرها با برگستوانهای دیبا و آیینهای زرین و سیمین . (تاریخ بیهقی ص 424).
کمال زور آن بازو که پشت پیل خم گردد
اگر برگستوان سازند پیلی را ز خفتانش .

عثمان مختاری .


تا بدان گاهی که از خون بر تن شبدیز او
شد به بیجاده مرصع غیبه ٔ برگستوان .

عبدالواسع جبلی .


مریخ را ز هیبت این سخت واقعه
از دست و دوش خنجر و برگستوان فتاد.

شرف شفروه (از آنندراج ).


چهره ٔ خورشید و آنگه زحمت مشاطگی
مرکب جمشید و آنگه حاجت برگستوان .

خاقانی .


چون فقر شد شعار تو برگ ونوا مجوی
چون باد شدبراق تو برگستوان مخواه .

خاقانی .


تا ز شفق وقت شام دامن گردون شود
همچو ز خون روز جنگ دامن برگستوان .

خاقانی .


صد زره و صد برگستوان و صد جوشن و صد ترگ ... پیشکش کرد.(تاریخ طبرستان ). پیل ... در زیر برگستوان مانند حصار پولادین پوییدن گرفت . (تاج المآثر).
ز برگستوانهای گوهرنگار
همان چرم زرافه ٔ آبدار.

نظامی .


جنیبت های زرین نعل بسته
ز خون برگستوانها لعل بسته .

نظامی .


بهر جنگ نفس درویش ریاضت دیده را
خرقه و تاج و نمد برگستوان و مغفر است .

عطار.


از تیغمهر و ناوک انجم خلاص یافت
این ابلق زمانه ز برگستوان برف .

کمال اسماعیل .


صحرا را دریائی دریافت در جوش و هوائی از بانگ اسبان با برگستوان و زئیر شیران در خفتان در غلبه و خروش . (جهانگشای جوینی ).
جوشن بیار و نیزه و برگستوان رزم
تا روی آفتاب معصفر کنم بگرد.

سعدی .


تو خود بجوشن برگستوان نه محتاجی
که روز معرکه بر تن زره کنی مورا.

سعدی .


نه باخه کش چنان برگستوانی
سر اندر سینه دزدد هر زمانی .

امیرخسرو.


دیده ٔ زره بر روی خود و برگستوان و بکتر و کجین دوختند. (دیوان البسه ٔ نظام قاری ص 151). تَجفیف ؛ برگستوان پوشانیدن اسب را. (از منتهی الارب ) (از تاج المصادر بیهقی ) (از دهار).
- برگستوان بر اسب افکندن ؛ کنایه از آراستن و مجهز کردن اسب به برگستوان . (از آنندراج ) :
بیاراست و برگستوان برفکند
به فتراک بست آن کیانی کمند.

دقیقی .


برو برفکندند برگستوان
برو برنشست آن گو پهلوان .

دقیقی .


برافکند برگستوان بر سمند
به فتراک بربست پیچان کمند.

فردوسی .


برافکند پرمایه برگستوان
ابا جوشن و تیغ و ترک گوان .

فردوسی .


نوروز برقعاز رخ زیبا برافکند
برگستوان به دلدل شهبا برافکند.

خاقانی .


شدند آهنین جامه پیر و جوان
فکندند بر اسب برگستوان .

هاتفی .


|| کنایه از لاک سنگ پشت : مار گرزه از لعاب نوش دهد و ماهی جوشن و کَشَف برگستوان بیرون کند.(سندبادنامه ص 343).
عقرب سنان نیفکند و خارپشت تیر
ماهی زره نپوشد و برگستوان کَشَف .

؟ (سندبادنامه ص 343).


اندرین غرقابه هم روزی براندازی سلیح
گر چو ماهی درع پوشی چون کَشَف برگستوان .

نظامی .



فرهنگ عمید

روپوش و زره مخصوصی که هنگام جنگ بر تن می کردند یا روی اسب می انداختند: همه زیر برگستوان اندرون / نَبُدشان جز از چشم از آهن برون (فردوسی: ۱/۱۳۸ ).

دانشنامه عمومی

بَرگُستوان زره و پوشش جنگی اسب، فیل و گاه انسان بوده است. این واژه به صورت های برگستان، کستوان و پرکستوان نیز آمده.
واژهٔ برگستوان را می توان ترکیبی از سه جزء «بَر» به معنای «روی» ، «کُشت یا کُست» به معنای «پهلو و کنار» و «وان» به معنای «نگهدارنده» دانست .

دانشنامه آزاد فارسی

بَرْگُسْتُوان
پوشش محافظی از چرم با پولک های فلزی که به هنگام جنگ بر تن اسب یا فیل می پوشانده اند تا از گزند تیرها و نیزۀ دشمن ایمن بماند. نمونۀ برگستوان در ایران باستان بر دیوار ویرانه های دورا اروپوس (کنار رودخانه فرات در مرز سوریه) کنده کاری شده است. این اصطلاح در شعر فارسی، به ویژه در منظومه ها، بسیار به کار رفته است. فردوسی:برافکند برگستوان بر سمند/
به فتراک بربست پیچان کمند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بَرْگُستوان، پوشش جنگی اسب و فیل، و گاه انسان می باشد.
صورت مفروض ایرانی باستان آن را اوپرو ـ کوشتپانه: uparo-kuیtapana دانسته اند. این واژه به صورت های برگُستان، کستوان و پرکستوان نیز آمده و ترکیبات محدودی از آن، چون برگستوان دار، برگستوان کش، برگستوان وَر و برگستوانی در معنای اصلی و گاه مجازی در آثار سرایندگان فارسی، از دقیقی و فردوسی تا عبید زاکانی، به کار رفته است. واژه برگستوان را می توان مرکب از سه جزء دانست : «بَر» (رویِ)، «کُشت» یا «کُست» «وان» (پسوند اتصاف به معنای نگهدارنده). این واژه در متون عربی نیز با اندکی تغییر به صورت برکستوانات و برکصطوانات، و گاه معادل عربی آن تجفاف (جمع: تجافیف) آمده است.

پیشینه
استفاده از چرم در ساخت برگستوان را در دوره ساسانیان (۲۲۶ـ۶۵۱م) باید قطعی دانست. کاربرد فلز به صورت صفحات کوچک و پولک نیز، که مانند فلس ماهی با فاصله بر صفحه چرمین دوخته می شد، برای ایمنی بیش تر معمول بوده است. وصف آمیانوس مارسلینوس از سواره نظام ساسانی به صورت آهن و فولادِ یکپارچه استفاده از فلز را در ساخت برگستوان در این دوره تأیید می کند. فرخی و عبدالواسع جبلی نیز از «غیبه» (پولک)های برگستوان سخن گفته اند. برگستوان گاه از ناحیه حلقه رکاب دو تکه می شد و سر و سینه، و ران پشت اسب را می پوشاند و گاه به طور یکپارچه از سر و گردن و تمام بدن اسب تا زانو محافظت می کرد، اما در قسمت پاها و دست ها شکاف داشت تا مرکب آسان گام بردارد و گاه نیز تنها گردن و کفل اسب را می پوشاند.
و از جمله هدایای فخر الدوله دیلمی (متوفی ۳۸۷ ق) به حسام الدوله ابوالعباس تاش برگستوان بوده است. مقارن همین دوره ناصر الدین سبکتکین، فیلان سپاهش را به «برگستوان های ذیّال» آراسته بود.

انواع برگستوان
...

جدول کلمات

لحاف

پیشنهاد کاربران

پوششی که جنگ آوران قدیم به هنگام جنگ می پوشیدند، همینطور پوشش اسبان و فیل ها به هنگام جنگ

بَرْگُسْتوان:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " بَرْگُسْتوان" می نویسد : ( ( بَرْگُسْتوان که بیشتر به معنی زره ستور به کار می رود، از سه پاره به معنی سینه /گُشت به معنی پهلو و وان ( =پساوند نگهبانی ) ساخته شده است. معنی بنیادین آن نگهبان ِسینه و پهلوست. ) )
( ( چو خَفتان و تیغ و چو بَرْگُسْتوان،
همه کرد پیدا ، به روشن روان. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 264. )



کلمات دیگر: