کلمه جو
صفحه اصلی

خیط


مترادف خیط : بور، خجلت زده، خیت، سرافکنده، شرمنده

متضاد خیط : سرفراز، مفتخر

فارسی به انگلیسی

shamefaced, sheepish

عربی به فارسی

زه , زهي , نخ , ريسمان , رشته , سيم , رديف , سلسله , قطار , نخ کردن (باسوزن و غيره) , زه انداختن به , کشيدن , ريش ريش , نخ مانند , ريشه اي , چسبناک , دراز , به نخ کشيدن (مثل دانه هاي تسبيح) , بصف کردن , زه دارکردن , رگه , نخ کردن , بند کشيدن


دوختن , دوزندگي کردن , خياطي کردن


مترادف و متضاد

cord (اسم)
سیم، زه، خیط، ریسمان، وتر، طناب، طناب نازک، رسن

braid (اسم)
نوار، حاشیه، گلابتون، قیطان، خیط

thread (اسم)
تار، قیطان، خیط، رشته، ریسمان، شیار، رگه، نخ، رزوه، شیار داخل پیچ و مهره

yarn (اسم)
خیط، غزل، نخ تابیده، الیاف، نخ بافندگی، داستان افسانه امیز

بور، خجلت‌زده، خیت، سرافکنده، شرمنده ≠ سرفراز، مفتخر


فرهنگ فارسی

رشته، سلک، گله شترمرغ، گروه ملخ، سفیدی صبح
( اسم ) ۱ - رشته سلک . جمع : اخیاط خیوط . یا خیط ابیض . صبح صادق . یا خیط اسود . صبح کاذب . ۲ - ( اسم ) درزی گری .
نام کوهی است

فرهنگ معین

(خَ یا خِ) [ ع . ] (اِ.) رشته ، سلک . ج . اخیاط .


(اِ.) = خیت : خط دایره مانند که روی زمین کشند.


(خَ یا خِ ) [ ع . ] (اِ. ) رشته ، سلک . ج . اخیاط .
(اِ. ) = خیت : خط دایره مانند که روی زمین کشند.

لغت نامه دهخدا

خیط. [خ َ ] ( ع اِ ) رشته. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). ج ، اخیاط و خیوط و خیوطة :
صدهزاران خیط یک تو را نباشد قوتی
چون بهم بربافتی اسفندیارش نگسلد.
سعدی.
تاب خوردم رشته وار اندر کف خیاط صنع
پس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم.
سعدی.
|| تار عنکبوت مانندی که از هوا فرود آید در سختی گرما و نیست گردد. || هوا. || خلو میان دو چیز. || روشنی که تا بدان درآید. || گله شتر مرغ. || گروه ملخ. || ( اِمص ) درزیگری. || ( مص ) دوختن. منه : خاط الثوب خیطا و خیاطة. || رفتن مار بر زمین. منه : خاطت الحیة خیطاً. || گذشتن یک بار یا بسرعت گذشتن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : خاط الیه خیطة.

خیط. ( ع اِ ) گروه ملخ. خَیط. ج ، خیطان. || گله شترمرغ. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). خَیط. ج ، خیطان. || دایره بر زمین کشیده. ( یادداشت مؤلف ).

خیط. [ خ ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 58 هزارگزی جنوب خاوری اهواز و یک هزارگزی خاور راه خلف آباد به اهواز. آب آن ازچاه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری راه در تابستان اتومبیل رو است. ساکنان از طایفه زرگان معمرند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

خیط. [ خ َ ی َ ] ( ع اِمص ) درازی گردن. ( منتهی الارب ).

خیط. [ خ َ ] ( اِخ ) نام سلسله ستارگان خرد که بمیان حوتین جای دارند. ( یادداشت مؤلف ).

خیط. [ خ َ ] ( اِخ ) اطمی است از آن بنی اسود مشرف بر حره شرقی مسجد قبلتین. ( منتهی الارب ).

خیط. [ خ َ ] ( اِخ ) نام کوهی است. ( منتهی الارب ).

خیط. (ع اِ) گروه ملخ . خَیط. ج ، خیطان . || گله ٔ شترمرغ . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خَیط. ج ، خیطان . || دایره ٔ بر زمین کشیده . (یادداشت مؤلف ).


خیط. [ خ َ ] (اِخ ) اطمی است از آن بنی اسود مشرف بر حره ٔ شرقی مسجد قبلتین . (منتهی الارب ).


خیط. [ خ َ ] (اِخ ) نام سلسله ٔ ستارگان خرد که بمیان حوتین جای دارند. (یادداشت مؤلف ).


خیط. [ خ َ ] (اِخ ) نام کوهی است . (منتهی الارب ).


خیط. [ خ َ ی َ ] (ع اِمص ) درازی گردن . (منتهی الارب ).


خیط. [خ َ ] (ع اِ) رشته . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، اخیاط و خیوط و خیوطة :
صدهزاران خیط یک تو را نباشد قوتی
چون بهم بربافتی اسفندیارش نگسلد.

سعدی .


تاب خوردم رشته وار اندر کف خیاط صنع
پس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم .

سعدی .


|| تار عنکبوت مانندی که از هوا فرود آید در سختی گرما و نیست گردد. || هوا. || خلو میان دو چیز. || روشنی که تا بدان درآید. || گله ٔ شتر مرغ . || گروه ملخ . || (اِمص ) درزیگری . || (مص ) دوختن . منه : خاط الثوب خیطا و خیاطة. || رفتن مار بر زمین . منه : خاطت الحیة خیطاً. || گذشتن یک بار یا بسرعت گذشتن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خاط الیه خیطة.

خیط. [ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 58 هزارگزی جنوب خاوری اهواز و یک هزارگزی خاور راه خلف آباد به اهواز. آب آن ازچاه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری راه در تابستان اتومبیل رو است . ساکنان از طایفه ٔ زرگان معمرند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


فرهنگ عمید

رشته، نخ.

دانشنامه عمومی

(گنابادی) خراب، خراب شدن (انسان).


خیط یک روستا در دهستان مشرحات واقع در بخش مرکزی شهرستان اهواز، استان خوزستان است.
جمعیت این روستا بنابر سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۸۵ ۲۸۱ نفر در ۵۵ خانوار اعلام شده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی خَیْطُ: رشته -خط
تکرار در قرآن: ۳(بار)
رشته. نخ. مراد از رشته سفید، یفیدی صبح و از خیط اسود تاریکی شب است طبرسی در وجه این تشبیه فرمود: اندازه‏ای از صبح که خوردن با آن حرام می‏شود شبیه به نخ است و با اندازه آن تاریکی شب از بین می‏رود و عدّی بن حاتم نقل شده کخ دو نخ سفید و سیاه در دست گذاشتم و به آنهانگاه می‏کردم در اثر تاریکی از همدیگر تشخیص داده نمی‏شدند (خیال می‏کرد منظور از آیه آن است که هوا به حدّی روشن شود تا سفید و سیاه تمیز داده شوند) حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم مرا دید خندید تا دندانهایش آشکار شد فرمود: پسر حاتم آن سفیدی روز و سیاهی شب است. * خیاط به معنی سوزن است معنی آیه در «رجل» گذشت.


کلمات دیگر: