faded, withered, pale, [fig.] sad, dejected
پلاسیدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ معین
(پَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - پژمردن . ۲ - فاسد شدن میوه .
لغت نامه دهخدا
پلاسیدن. [ پ َ دَ ] ( مص ) پژمردن برگ و امثال آن. پژمریدن بُقول. ذوی . || رو بفساد نهادن و کهنه شدن میوه. این فعل یک مصدر بیش ندارد.
فرهنگ عمید
پژمرده شدن و از طراوت افتادن گل و گیاه.
دانشنامه عمومی
(پ َ ، د َ ) مصروف بودن، مشغول بودن، سرگرم کاری بودن
کلمات دیگر: