کلمه جو
صفحه اصلی

برک

فارسی به انگلیسی

cloth made of camel's hair


cloth made of camel's hair, cloth made of camels hair

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- نوعی پارچ. ضخیم که در خراسان از پشم شنر یا کرک بربا دست بافند و از آن جام. زمستانی دوزند.۲- قسمی از گلیم. ۳- جام. کوتاهی که تا کمرگاه را پوشاند و مردم گیلان آنرا می پوشیدند .
شهرت یوسف بن ابراهیم است که او از خراسان بود و بر خلیفه محمد مهدی خروج کرد و گروه بسیاری بر او گرد آمدند و مرو الرود و طالقان و جوزجان و پوشنج را تسخیر کرد .

فرهنگ معین

( ~.) ( اِ.) نوعی پارچة ضخیم که در خراسان از پشم شتر یا کرک بز با دست بافند و از آن جامة زمستانی دوزند.


(بَ رَ ) ( اِ. ) ستارة سهیل .
( ~. ) ( اِ. ) نوعی پارچة ضخیم که در خراسان از پشم شتر یا کرک بز با دست بافند و از آن جامة زمستانی دوزند.

(بَ رَ) ( اِ.) ستارة سهیل .


لغت نامه دهخدا

برک . [ ب َ رَ ] (اِ) آواز که از شکستن انگشتان آید. (یادداشت مؤلف ): التفقیع؛ برک از انگشتان بیاوردن . (تاج المصادر بیهقی ).


برک . [ ب ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ بِراک . (منتهی الارب ). و رجوع به براک شود.


برک . [ب ِ رِ ] (فرانسوی / انگلیسی ، اِ) نوعی کالسکه ٔ چهارچرخه . (یادداشت مؤلف ).


برک. [ ب َ ] ( ع اِ ) اشتران اهل حواء و جز آنها که شبانگاه بخوابگاه بازگردند. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). شتران اهل خبا و غیر آن ها که شبانگاه بخوابگاه بازگردند یا گروه شتران فروخفته یا شتران بسیار. ( منتهی الارب ). بارک. بارکة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، بروک. ( منتهی الارب )( مهذب الاسماء ). || سینه یا باطن سینه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گرداگرد سینه. ( مهذب الاسماء ). || پوست سینه شتر که در خفتن ملصق بزمین باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

برک. [ ب َ رَ ] ( اِ ) قسمی از گلیم. ( برهان ) ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ). || بافته ای باشد از پشم شتر که بیشتر درویشان از آن قبا و کلاه سازند. ( برهان ). قسمی از پشمینه که از پشم شتر بافند. ( انجمن آرا ). قسمی جامه پشمین دستباف که از آن سرداری و قبا میکردند. ( یادداشت مؤلف ). این پشمینه در ایران اکنون چنان تکمیلی یافته که ملوک و امرا از آن قبا و جبه کنند. ( انجمن آرا ). نوعی پارچه ضخیم که در خراسان از پشم شتر یا کرک بز با دست بافند و از آن جامه زمستانی دوزند. ( فرهنگ فارسی معین ). پارچه ای از کرک گوسفند و بسیار نفیس و اعلا که از آن جبه و سرداری دوزند، و برک بخرز و کرمان بر سایر اقسام آن ترجیح دارد. ( ناظم الاطباء ) :
با برک گفت که دوزم عسلی تو بدوش
که بسرما نکنم حرب بگاه پیکار.
نظام قاری.
قاری مصنفات تو بر پوشی و برک
هر جا رفوگران هنرور نوشته اند.
نظام قاری.
میکرد سرکشی برک شدّه زآن جهت
خود را سیه گلیم و پراکنده حال یافت.
نظام قاری.
|| جامه کوتاهی باشد تا کمرگاه که بیشتر مردم دارالمرز [تبرستان ] پوشند. ( برهان ) ( انجمن آرا ). و آنرا پشتک خوانند. ( انجمن آرا ). دستک. جامه کوتاه تا کمر که مردم مازندران و گیلان پوشند. ( ناظم الاطباء ) :
تو سبزپوش روی سفیدی بسان خضر
از سندست عمامه وز استبرقت برک.
کمال غیاث ( از انجمن آرا ).

برک. [ ب َ رَ ] ( اِ ) آواز که از شکستن انگشتان آید. ( یادداشت مؤلف ): التفقیع؛ برک از انگشتان بیاوردن. ( تاج المصادر بیهقی ).

برک. [ ب َ رَ ] ( اِخ ) ستاره سهیل. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پرک. ( فرهنگ فارسی معین ).


برک .[ ب ِ ] (اِ) حوض . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء).


برک . [ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. یکی از سه تن از خوارج که بر قتل علی و معاویه و عمروعاص سوگند خوردند و برک کشتن عمروعاص را اختیار کرد. نام او را مبارک نیز گفته اند. (تاریخ الخلفاء ص 117 و 118).


برک . [ ب َ ] (ع اِ) اشتران اهل حواء و جز آنها که شبانگاه بخوابگاه بازگردند. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شتران اهل خبا و غیر آن ها که شبانگاه بخوابگاه بازگردند یا گروه شتران فروخفته یا شتران بسیار. (منتهی الارب ). بارک . بارکة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، بروک . (منتهی الارب )(مهذب الاسماء). || سینه یا باطن سینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گرداگرد سینه . (مهذب الاسماء). || پوست سینه ٔ شتر که در خفتن ملصق بزمین باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


برک . [ ب َ رَ ] (اِخ ) ستاره ٔ سهیل . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پرک . (فرهنگ فارسی معین ).


برک . [ ب َ رَ ] (اِخ ) مکانی خوفناک در راه فارس که به امن آباد اشتهار دارد.


برک . [ ب َ رَ ] (اِخ ) نام رودخانه ایست . (برهان ) (ناظم الاطباء) :
چون نمد همچو دیبه شد چه علاج
چاره چه غرقه را برود برک ؟

خسروی (از فرهنگ اسدی ).


مؤلف گویند: این لغت و این مثال و این معنی همه غلط در غلط است . مصراع اول چنین باید باشد: «چون نمک خود تبه شود چه علاج » و در مصراع دوم نیز رود برک (بضم باء) است به معنی وسیله ٔ قطع و بریدن رودخانه یا قایق رودخانه .

برک . [ ب َ رَ ] (اِخ )دهی از دهستان بهند بخش شوسف شهرستان بیرجند. کوهستانی و معتدل . سکنه ٔ آن 176 تن . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9).


برک . [ ب ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ بِرکة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به برکة شود.


برک . [ ب ُ ] (ترکی - مغولی ، اِ) کلاه .


برک . [ ب ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بریک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به بریک شود.


برک . [ ب ُ رَ ] (اِخ ) عوف بن مالک بن ضبیعه ملقب به برک . رجوع به عوف ... شود.


برک . [ ب ُ رَ ] (ع اِ) ماه ذوالحجه بجاهلیت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


برک . [ ب ُ رَ] (ع ص ، اِ) ج ِ بُرکة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به برکة شود. || ثابت و نشسته بر چیزی . || مرد بددل و سکاچه (سکارچه ) . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


برک . [ ب َ رَ ] (اِ) قسمی از گلیم . (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || بافته ای باشد از پشم شتر که بیشتر درویشان از آن قبا و کلاه سازند. (برهان ). قسمی از پشمینه که از پشم شتر بافند. (انجمن آرا). قسمی جامه ٔ پشمین دستباف که از آن سرداری و قبا میکردند. (یادداشت مؤلف ). این پشمینه در ایران اکنون چنان تکمیلی یافته که ملوک و امرا از آن قبا و جبه کنند. (انجمن آرا). نوعی پارچه ٔ ضخیم که در خراسان از پشم شتر یا کرک بز با دست بافند و از آن جامه ٔ زمستانی دوزند. (فرهنگ فارسی معین ). پارچه ای از کرک گوسفند و بسیار نفیس و اعلا که از آن جبه و سرداری دوزند، و برک بخرز و کرمان بر سایر اقسام آن ترجیح دارد. (ناظم الاطباء) :
با برک گفت که دوزم عسلی ّ تو بدوش
که بسرما نکنم حرب بگاه پیکار.

نظام قاری .


قاری مصنفات تو بر پوشی و برک
هر جا رفوگران هنرور نوشته اند.

نظام قاری .


میکرد سرکشی برک شدّه زآن جهت
خود را سیه گلیم و پراکنده حال یافت .

نظام قاری .


|| جامه ٔ کوتاهی باشد تا کمرگاه که بیشتر مردم دارالمرز [تبرستان ] پوشند. (برهان ) (انجمن آرا). و آنرا پشتک خوانند. (انجمن آرا). دستک . جامه ٔ کوتاه تا کمر که مردم مازندران و گیلان پوشند. (ناظم الاطباء) :
تو سبزپوش روی سفیدی بسان خضر
از سندست عمامه وز استبرقت برک .

کمال غیاث (از انجمن آرا).



فرهنگ عمید

۱. نوعی پارچۀ ضخیم از پشم شتر یا کرک بز که از آن لباس زمستانی به‌خصوص پالتو می‌دوزند.
۲. نوعی جامۀ ضخیم که در زمستان چوپانان بر تن می‌کنند یا روی دوش می‌اندازند.


پَرک#NAME?


۱. نوعی پارچۀ ضخیم از پشم شتر یا کرک بز که از آن لباس زمستانی به خصوص پالتو می دوزند.
۲. نوعی جامۀ ضخیم که در زمستان چوپانان بر تن می کنند یا روی دوش می اندازند.
= پَرک

دانشنامه عمومی

بُرک - آفریده شده ، بوجود آمده ، زائیده شده


بَرَک نوعی پارچهٔ نرم و چسبان و ضخیم است که در خراسان از پشم شتر یا کرک بز با دست می بافند و از آن جامهٔ زمستانی می دوزند.برک از لطافت و استحکام خاصی برخوردار است و از آن عمدتاً برای تهیه و دوخت کت مردانه استفاده می کنند.گرمای پارچه های بسیار ضخیم و نرم برک، دردهای عضلانی را کاهش می دهد و برای دردهای مفاصل نیز التیام بخش است.
برک به طور معمول خودرنگ بوده و در رنگ ها قهوه ای، سیاه، سفیده، شیری و شکری و خاکستری تولید می شود.
در قدیم، بیشتر درویشان بودند که از برک قبا و کلاه می ساختند و بعدها با بهبود کیفیت آن، پادشاهان و فرمانروایان نیز قبا و جبه جنس برک به تن می کردند.
روستای برک؛ نهبندان، بجستان، گناباد، فردوس، بشرویه در خراسان از نواحی اصلی تولید پارچهٔ برک هستند.

برک (ابهام زدایی). برک نوعی پارچهٔ نرم و چسبان و ضخیم است که در خراسان از پشم شتر یا کرک بز با دست می بافند و از آن جامهٔ زمستانی می دوزند.
برک (خراسان جنوبی)
برک همچنین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:

برک (خراسان جنوبی). روستای برک روستایی است در خراسان جنوبی از توابع شهرستان نهبندان این روستا در ۱۲۵ کیلومتری جنوب غربی بیرجند و ۱۵۵کیلومتری شمال غربی نهبندان واقع است. جمعیت آن حدود ۱۰۲ خانوار است موقعیت برک: ۳۲° 4'22.53"N و۵۹°25'28.42"E می باشد ارتفاع روستا از سطح دریا ۱۸۲۰ متر می باشد،

برک (نام خانوادگی). برک یک نام خانوادگی ست. افراد شاخص با این نام از این قراراند:
بیلی برک
الکساندرا برک
ادوین جی. برک
دوگ برک (تنیس باز)
توماس برک (ورزشکار)
جک برک
ادوارد آر. برک
بروک برک
ادموند برک
کلم بورک
دلتا برک
دیوید برک
کیتی برک
لین بورک
پال برک (هنرپیشه)
تام برک (هنرپیشه)
سارا برک
ریمند لئو برک
سالومون برک
پرستون برک
ژولیت برک

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بُرَک ، حجّاج بن عبدالله صَریمی (مق ح ۴۰ق /۶۶۰م )، ضارب معاویة بن ابی سفیان بود.
ظاهراً واژه «برک » کنایه از دلیری و جنگاوری است . در برخی منابع ، این شهرت همچون نام به کار رفته ، اما در منابع دیگر تصریح شده که نام اصلی برک ، حجاج بوده است . برک از تیره بنی صریم بن مُقاعس از قبیله بزرگ بنی تمیم بود.

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۳۲(بار)

[ویکی فقه] برک (لباس). بَرَک، نوعی پارچه دستباف محکم و با دوام عموماً از کرک بز یا پشم شتر، که در کشورهایی چون ایران، افغانستان، لیبی، الجزایر برای تهیه پوشاکی چون پالتو، لبّاده، شولا (در افغانستان)، نوعی ردا (در میان عرب ها)، چوخا (بالاپوش چوپانان)، مُچ پیچ (=به محلّی خراسانی: «پِی تُوَه» به معنای تابیده به پیِپا یا تابه و گرم کننده پی) و شال های برکی (در ایران) به کار می رود.
این پارچه، که در عربی بَرکّان، در فرانسه bouracan و در اسپانیولی barracan نامیده می شود، ظاهراً درگذشته های دور در ایران بیش تر برای تهیه کلاه و قبای درویشان به کار می رفته،
آنندراج، محمد پادشاه بن غلام محیی الدین شاد، فرهنگ جامع فارسی، ذیل «برک» در شعری از سعدی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ ش.
برک مرغوب از کرک بز و نوع پست تر آن از پشم شتر بافته می شود. کرک یا پشم مورد نیاز آن را در اواخر بهار می چینند و سپس با شانه های چوبی مخصوص، الیاف ظریف تر را از الیاف درشت تر جدا می کنند
HEWulff، The traditional crafts of Persia،p۱۷۵، Cambridge، Mass، ۱۹۶۶
بافنده که اغلب بانویی است که رموز برک بافی را در خانواده آموخته، بر زمین می نشیند و پاها را در گودالی کم عمق می آویزد. یک سر تارها («تون») را به دیوار و سر دیگر آن را به تیرکی (در خراسان موسوم به «نورد») می بندد و با پاهای خود، متناوباً دو رشته تون را جدا می کند و «تاب» ظریف پشمی را از لابه لای آن ها عبور می دهد. برکِ بافته شده تکّه پارچه باریک و طویلی است که برای محکم شدن، آن را در آب مالش می دهند، و پس از اتو زدن آماده عرضه در بازار می کنند. برک به رنگ های طبیعی سفید، شیری، شتری، قهوه ای روشن یا سیر و سیاه است، ولی گاه انواع پست تر آن را با روناس رنگ می کنند. برک تا این اواخر ساده یعنی یک رنگ بود ولی از چندی پیش موفق شده اند شطرنجی (چهارخانه) و مُحَرَمات (راه راه) آن را نیز ببافند. برک را معمولاً بر حسب «چوب»، نوعی مقیاس سنتی طول، می فروشند. طول هر قواره آن هجده چوب (حدود ۳۲ تا ۴۱ متر) است.
اهمیت اقتصادی برک
...

گویش مازنی

۱دیگی بزرگ که چوپانان در آن شیرجوشانند ۲بخاران


کومه ای که با تخته ساخته شده باشد – کومه ی موقت


کت نمدی بدون آستین چوپانان


/barek/ دیگی بزرگ که چوپانان در آن شیرجوشانند - بخاران & کومه ای که با تخته ساخته شده باشد – کومه ی موقت & کت نمدی بدون آستین چوپانان

واژه نامه بختیاریکا

( بَرَک * ) سپر؛ گارد. مثلاً بَرَک کردن یعنی سپر خود قرار دادن
( بَرَک ) بِبَر؛ خبرچین؛ برنده؛ مثل آرک برک
( بَرَک ) تمام کننده اصلی در دزدی؛ مهره اصلی در سرقت؛ آنکه همه تلاشها و نقشه ها به او ختم می شود.
( بَرَک ) دزدی؛ محل دزدی
( بَرَک ) کمین گاه

پیشنهاد کاربران

بَرَک barak: [اصطلاح صنایع دستی] نام دیگر بافتن پارچه های پشمی؛ شال بافی

برک اسم ترکی هست
برک یعنی عقاب
البته به ترکی

آغوش

برک نام پسرانه در ترکی به معنی محکم و قوی


کلمات دیگر: