کلمه جو
صفحه اصلی

ادهان

فرهنگ فارسی

روغنها، جمع دهن
( اسم ) جمع : دهن دهنه روغنها چربیها.
چرب شدن روغن مالیدن

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ دُهن ، دُهنه ، روغن ها، چربی ها.

لغت نامه دهخدا

ادهان. [ اِ ] ( ع مص ) ظاهر کردن خلاف باطن. ( منتهی الارب ). مداهنه. ( زوزنی ). مداهنت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || دروغ گفتن. || نفاق کردن. || پوشیدن. ( آنندراج ). بپوشیدن. || صنعت کردن در سخن و جز آن. || خیانت کردن. || صاف گردانیدن. ( منتهی الارب ). || غش کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || خوار داشتن. قال اﷲ تعالی : افبهذا الحدیث انتم مدهنون. ( قرآن 81/56 ). در یک نسخه خطی مهذب الاسماء برای کلمه معنی «دیو» و در نسخه دیگرمعنی «ونو» آمده است و شاید هر دو مصحف ریو باشد.

ادهان. [ اِدْ دِ ] ( ع مص ) چرب شدن. || طلا کردن روغن بر خود. ( منتهی الارب ). روغن مالیدن. خویشتن را بروغن چرب کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).

ادهان. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ دُهن و دُهنه. روغنها.

ادهان . [ اِ ] (ع مص ) ظاهر کردن خلاف باطن . (منتهی الارب ). مداهنه . (زوزنی ). مداهنت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || دروغ گفتن . || نفاق کردن . || پوشیدن . (آنندراج ). بپوشیدن . || صنعت کردن در سخن و جز آن . || خیانت کردن . || صاف گردانیدن . (منتهی الارب ). || غش کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || خوار داشتن . قال اﷲ تعالی : افبهذا الحدیث انتم مدهنون . (قرآن 81/56). در یک نسخه ٔ خطی مهذب الاسماء برای کلمه معنی «دیو» و در نسخه ٔ دیگرمعنی «ونو» آمده است و شاید هر دو مصحف ریو باشد.


ادهان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ دُهن و دُهنه . روغنها.


ادهان . [ اِدْ دِ ] (ع مص ) چرب شدن . || طلا کردن روغن بر خود. (منتهی الارب ). روغن مالیدن . خویشتن را بروغن چرب کردن . (تاج المصادر بیهقی ).


فرهنگ عمید

= دُهن

دُهن#NAME?


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اِدِّهان یا همان تَدهین، به معنی خود را با روغن چرب کردن است. از آن در باب های طهارت، حج و نکاح سخن رفته است.
چرب کردن بدن خود با روغن مستحب است.
ادّهان بر جنب
ادّهان بر جنب مکروه است.
ادّهان بر محرم
ادّهان با روغن معطّر بر محرم، حرام و موجب کفّاره و به قول مشهور، با روغن غیر معطّر در حال اختیار، حرام است.
جزء نفقه بودن وسیلۀ چرب کردن بدن
...


کلمات دیگر: