مترادف بستوه : به تنگ آمده، درمانده، ذله، ستوه، عاجز، فرومانده، لاعلاج، مستاصل بیچاره، دل تنگ، مغموم، ملول
بستوه
مترادف بستوه : به تنگ آمده، درمانده، ذله، ستوه، عاجز، فرومانده، لاعلاج، مستاصل بیچاره، دل تنگ، مغموم، ملول
مترادف و متضاد
۱. بهتنگآمده، درمانده، ذله، ستوه، عاجز، فرومانده، لاعلاج، مستاصل بیچاره،
۲. دلتنگ، مغموم، ملول
فرهنگ فارسی
استوه
( صفت ) ستوه دلتنگ و ملول .
( صفت ) ستوه دلتنگ و ملول .
فرهنگ معین
(بِ ) (ص مر. ) دلتنگ و ملول .
لغت نامه دهخدا
بستوه. [ ب ِ / ب ُه ْ ] ( ص مرکب ) ستوه. سته. استو. بمعنی ستوه است که ملول و بتنگ آمده باشد. ( برهان ). بمعنی ستوه است که ملول و بتنگ آمده باشد و آن را بحذف واو بِستَه یا بِستُه و، سُتُه نیز گفته اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). ستوه و ملول و مغموم. ( ناظم الاطباء ). ستوه. ( رشیدی ). محزون. غمزده. بجان آمده. و رجوع به شعوری ج 1 ورق 208 و ستوه شود.
فرهنگ عمید
= استوه
استوه#NAME?
کلمات دیگر: