بد دل شدن
یرع
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
یرع . [ ی َ رَ ] (ع مص ) بددل شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
یرع. [ ی َ رَ ] ( ع اِ ) کرمکی است شبیه پشه که روی را بپوشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چیزی مانند پشه که روی را می گزد. ( ناظم الاطباء ).
یرع. [ ی َ ] ( ع اِ ) بچه گاو. ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). گوساله. گاو بچه. ( یادداشت مؤلف ).
یرع. [ ی َ رَ ] ( ع مص ) بددل شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
یرع. [ ی َ ] ( ع اِ ) بچه گاو. ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). گوساله. گاو بچه. ( یادداشت مؤلف ).
یرع. [ ی َ رَ ] ( ع مص ) بددل شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
یرع . [ ی َ ] (ع اِ) بچه ٔ گاو. (آنندراج )(ناظم الاطباء). گوساله . گاو بچه . (یادداشت مؤلف ).
یرع . [ ی َ رَ ] (ع اِ) کرمکی است شبیه پشه که روی را بپوشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی مانند پشه که روی را می گزد. (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: