annoyance, indignation, grievance
دلخوری
فارسی به انگلیسی
acrimony, chagrin, edginess, gall, glumness, offense, peeve, pique, quarrel, resentment, score, umbrage, upset
فارسی به عربی
ازعاج , مخالفة
مترادف و متضاد
توهین، حمله، رنجش، دلخوری، تجاوز، یورش، اهانت، گناه، بزه، تقصیر، لغزش، هجوم، قانون شکنی
رنجش، دلخوری، اذیت، ازار، ازردگی، سوزش
دلخوری، قانون شکنی
فرهنگ فارسی
۱ - ملامت غمگینی . ۲ - رنجیدگی آزردگی .
فرهنگ معین
( ~. خُ ) (حامص . ) رنجیدگی ، آزردگی .
لغت نامه دهخدا
دلخوری. [ دِ خوَ / خ ُ ] ( حامص مرکب ) رنجیدگی. آزردگی. اندک تألم و تأثر از دوستی یا یکی از کسان و خویشان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). ملالت. غمگینی. گله. شکایت. نارضایی. اوقات تلخی. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
- دلخوری داشتن از کسی یا چیزی ؛ از او اندکی رنجیده بودن. از او گله مند بودن. از او ناراضی بودن.
- دلخوری داشتن از کسی یا چیزی ؛ از او اندکی رنجیده بودن. از او گله مند بودن. از او ناراضی بودن.
فرهنگ عمید
ملالت، رنجیدگی و آزردگی.
پیشنهاد کاربران
دلخوری به معنی ناراحتی و
رنجیدگی
رنجیدگی
کلمات دیگر: