ادرنگ
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( آدرنگ ) ( اسم ) ۱ - غم اندوه محنت . ۲ - آفت مصیبت .
رنج محنت
آذرنگ: اندوه، رنج، محنت، آفت، دمار، هلاک
رنج و محنت هلاکت
رنج محنت
آذرنگ: اندوه، رنج، محنت، آفت، دمار، هلاک
رنج و محنت هلاکت
فرهنگ معین
( آدرنگ ) (دَ رَ ) ( اِ. ) ۱ - رنج ، اندوه . ۲ - آفت ، مصیبت .
لغت نامه دهخدا
ادرنگ . [ اَ رَ ] (اِ) رنج و محنت . (اوبهی ) (برهان ). || هلاکت . دمار. (برهان ) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء). آدرنگ . آذرنگ . درنگ . (جهانگیری ). || ادرنج .
( آدرنگ ) آدرنگ. [ رَ ] ( اِ ) رنج. محنت. آفت :
از چشم بد ای مرا چو دیده
یک روز مباد آدرنگت.
مهرگان بر تو مبارک باد از گشت سپهر
جاه تو بی عیب باد و عمر تو بی آدرنگ.
ادرنگ. [ اَ رَ ] ( اِ ) رنج و محنت. ( اوبهی ) ( برهان ). || هلاکت. دمار. ( برهان ) ( آنندراج ) ( مؤید الفضلاء ). آدرنگ. آذرنگ. درنگ. ( جهانگیری ). || ادرنج.
از چشم بد ای مرا چو دیده
یک روز مباد آدرنگت.
سنائی.
|| نیستی و نابودی و زوال : مهرگان بر تو مبارک باد از گشت سپهر
جاه تو بی عیب باد و عمر تو بی آدرنگ.
معزی.
|| خدوک. غم. اندوه. || دمار. هلاک. || ( ص ) روشن.منور. شاید مخفف آدررنگ مرادف آذررنگ. و به معنی آذرنگ بذال معجمه در تمام معانی آن نیز آمده است.ادرنگ. [ اَ رَ ] ( اِ ) رنج و محنت. ( اوبهی ) ( برهان ). || هلاکت. دمار. ( برهان ) ( آنندراج ) ( مؤید الفضلاء ). آدرنگ. آذرنگ. درنگ. ( جهانگیری ). || ادرنج.
فرهنگ عمید
( آدرنگ ) = آذرنگ: نباشد کوه را وقت درنگ تو درنگ تو/ جهان هرگز نخواهد تا تو باشی آدرنگ تو (فرخی: ۴۲۲ ).
کلمات دیگر: