کلمه جو
صفحه اصلی

خیرگی


مترادف خیرگی : خیره سری، ستیهندگی، سرکشی، لجاجت، حیرت، سرگردانی، سرگشتگی، بیهودگی، هرزگی، تاریکی، ظلمت

فارسی به انگلیسی

impudence, astonishment, dazzlement

impudence


فارسی به عربی

ذهول

مترادف و متضاد

amazement (اسم)
شگفت، حیرت، تعجب، شگفتی، بهت، خیرگی

astonishment (اسم)
حیرت، شگفتی، خیرگی، بیهوشی، عجب، حیرانی، سرگشتگی

daze (اسم)
خیرگی

boldness (اسم)
خیرگی، خیره سری، چیرگی، سر زندگی

contrariness (اسم)
خیرگی، مخالفت، نا سازگاری، خود رایی، خود سری، خریت، ناجوری

disobedience (اسم)
خیرگی، خود سری، سرکشی، نافرمانی، عدم رعایت، عدم اطاعت، سر پیچی

effrontery (اسم)
خیرگی، جسارت، گستاخی، خیره چشمی، بی شرمی

impudence (اسم)
خیرگی، گستاخی، خیره چشمی، چشم سفیدی

خیره‌سری، ستیهندگی، سرکشی، لجاجت


حیرت، سرگردانی، سرگشتگی


بیهودگی، هرزگی


تاریکی، ظلمت


۱. خیرهسری، ستیهندگی، سرکشی، لجاجت
۲. حیرت، سرگردانی، سرگشتگی
۳. بیهودگی، هرزگی
۴. تاریکی، ظلمت


فرهنگ فارسی

۱ - سرگشتگی حیرت . ۲ - لجاجت سرکشی . ۳ - خودسری خودرایی . ۴ - شجاعت دلیری . ۵ - بیهودگی هرزگی . ۶ - تاریکی ظلمت .

فرهنگ معین

(رِ ) (حامص . ) ۱ - سرگشتگی . ۲ - لجبازی . ۳ - گستاخی ، شجاعت .

لغت نامه دهخدا

خیرگی. [ رَ / رِ ] ( حامص ) خودسری. خودرائی. ( ناظم الاطباء ). دلیری. خیره سری. لجاج. ستیزگی. ستهندگی. عناد. ( یادداشت مؤلف ) :
تبه کردی از خیرگی رای خویش
بگور آمدستی بدو پای خویش.
اسدی.
با ناسپاسان نیکی کردن از خیرگی باشد. ( قابوسنامه ).
از پی احیاء شرع و معرفت کردی جدا
تیرگی ز اصحاب جبر و خیرگی ز اهل قدر.
سنائی.
چه خوش نازیست ناز خوبرویان
ز دیده رانده را دزدیده جویان
بچشمی خیرگی کردن که برخیز
بدیگر چشم دل دادن که مگریز.
نظامی.
|| بی شرمی. بی حیائی. چشم سفیدی. ( یادداشت مؤلف ) :
درآمد بتاج اندرون خیرگی
گرفتند پرمایگان چیرگی.
فردوسی.
ز بس چون و چرا کاندر دلم خاست
رسید از خیرگی جانم بغرغر.
ناصرخسرو.
بادیم و نداریم همی خیرگی باد
کوهیم و زر و سیم نداریم چو کهسار.
مسعودسعد.
ادب پرورده عشقم نیاید خیرگی از من
نسوزد آتش می پرده شرم و حجابم را.
صائب ( از آنندراج ).
|| حالت خیره ماندن چشم :
نگه کرد خسرو بدو خیره ماند
بدان خیرگی نام یزدان بخواند.
فردوسی.
|| کندی دندان. خرس : و اگر ترشی بدو [ دندان ] رسد خیره شود و خیرگی دندان را خرس گویند یعنی کند شدن. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || تاریکی. ظلمت. سیاهی. ( ناظم الاطباء ) :
چو هنگام شمع آمد از تیرگی
سر مهتران تیره از خیرگی.
فردوسی.
بدان تا چو سایه در آن تیرگی
فرومیرد از خواری و خیرگی.
نظامی.
|| دهشت. ( یادداشت مؤلف ). || دشمنی. بدخواهی. کینه. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. خیره بودن: خیرگی چشم.
۲. گستاخی، بی شرمی.
۳. لج بازی، [قدیمی] خیره سری.

دانشنامه عمومی

خیرگی یکی از عوامل آزاردهنده در روشنایی است که موجب می شود حوزهٔ دید محدود شود و چشم و ذهن افراد را دچار خستگی می کند. خیرگی می تواند بر اثر استفاده از چراغ های نامناسب، قرارگرفتن چراغ یا پنجره در موقعیت نامناسب، یا انعکاس بیش از اندازهٔ سطوح ایجاد شود. برای جلوگیری از خیرگی ناتوان کننده چراغ ها باید با زاویهٔ ۴۵ درجه از خط دید چشم نصب شوند. هرچه زاویهٔ بین منبع نور و خط دید بیشتر باشد خیرگی کمتر خواهد بود و بهتر است رفلکتور دور چراغ بگونه ای انتخاب شود که لامپ درون آن مستقیماً دیده نشود.
هرچه ارتفاع نصب چراغ بیشتر باشد خیرگی کمتر خواهد بود.
در اتاق های بزرگ به علت وجود منابع نور متعدد اجتناب از خیرگی سخت تر است.
بهتر است زمینهٔ منبع روشنایی (که معمولاً سقف است) رنگ روشنی داشته باشد تا نسبت درخشندگی بین لامپ و زمینه متناسب گردند. دیوارها روشنی متوسط و کف ها تیره تر باشند و ضرایب بازتاب استانداردی داشته باشند.
بهتر است افزون بر روشنایی عمومی، از روشنایی موضعی مناسب نیز استفاده شود.
برای بازرسی ظروف شیشه ای نیمه شفاف بهتر است منبع نور از پایین و از راه یک صفحهٔ شفاف یا شیشهٔ مات تابیده شود.
تا حد امکان منابع بازتاب دهندهٔ نور باید از جلوی دید چشم جمع آوری شوند یا با مواد غیرقابل انعکاس پوشانده شوند.
برای تأمین روشنایی کارهای دقیق مثل نقشه کشی و طراحی می توان از چراغ هایی که در داخل سقف کاذب قرار می گیرند استفاده نمود.
نمایشگرهای رایانه و دیگر نمایشگرها باید به گونه ای قرار بگیرند که بازتاب دهندهٔ نور منابع روشنایی نباشند.
خیرگی ناتوان کننده اصطلاحی است برای اشاره به خیرگی ای که مخل دیدن اشیاء باشد و الزاماً ناراحت کننده نیست.
برای جلوگیری از خیرگی بهتر است نکات زیر در محل نصب چراغ در نظر گرفته شود:
https://en.wikipedia.org/wiki/Glare_(vision)#References

پیشنهاد کاربران

خیرگی به معنای تعجب کردن، توبهت فرورفتن



کلمات دیگر: