کلمه جو
صفحه اصلی

دست دراوردن

فرهنگ فارسی

( دست در آوردن ) دست زدن پرداختن به چیزی یا کاری یا مسلط شدن در اختیار گرفتن

لغت نامه دهخدا

( دست درآوردن ) دست درآوردن. [ دَ دَ وَ دَ ] ( مص مرکب ) دست زدن. پرداختن به چیزی یا کاری : خلق بوی عاصی شدند دست بفساد درآورند. ( قصص الانبیاء ص 178 ). || مسلط شدن. در اختیار گرفتن. به دست کردن :
دویدم تا به تو دستی درآرم
بدست آرم ترا دستی برآرم.
نظامی.


کلمات دیگر: