پی بریدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) گوشت پاشن. مرکبی رابریدن برای منع راه رفتن قطع کردن عصب یاوتر عرقوب ستور پی کردن عقر: ملک فرمود تا خنجر کشیدند تکاور مرکبش را پی بریدند. ( خسرو شیرین ) یا پی بریدن از جایی . از آنجا رفتن ترک آن محل گفتن : ببرم پی از خاک جادوستان شوم با پسر سوی هندوستان . ( فردوسی )
لغت نامه دهخدا
پی بریدن. [ پ َ / پ ِ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) عقر. پی زدن. پی کردن. گوشت پاشنه بریدن برای منع در رسیدن و راه رفتن. ( آنندراج ). قطع کردن عصب یا وَترِعرقوب ستور :
ملک فرمود تا خنجر کشیدند
تکاور مر کبش را پی بریدند.
ببرم پی از خاک جادوستان
شوم با پسر سوی هندوستان.
ملک فرمود تا خنجر کشیدند
تکاور مر کبش را پی بریدند.
نظامی.
- پی بریدن از جائی ؛ از آنجا رفتن. ترک آنجا گفتن : ببرم پی از خاک جادوستان
شوم با پسر سوی هندوستان.
فردوسی.
کلمات دیگر: