دست برافراشتن دست برداشتن
دست برفراشتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دست برفراشتن. [ دَ ب َ ف َ ت َ ] ( مص مرکب ) دست برافراشتن. دست برداشتن. بالا بردن دستها به دعا یا فریادخواهی :
شنیدم که پیری شبی زنده داشت
سحر دست حاجت به حق برفراشت.
شنیدم که پیری شبی زنده داشت
سحر دست حاجت به حق برفراشت.
سعدی.
کلمات دیگر: