کلمه جو
صفحه اصلی

حشاد

فرهنگ فارسی

جمع حشد

لغت نامه دهخدا

حشاد. [ ح َ ] ( ع اِ ) زمین نرم. ( مهذب الاسماء ). زمین سخت. زمین سخت که بر آن باران اندک روان گردد. ( آنندراج ). || زمین نرم که تا باران بسیار نبارد جاری نشود. ( معجم البلدان ). و لغت از اضداد است. ( آنندراج ).

حشاد. [ ح َش ْ شا ] ( اِخ ) وادی است به عینه. ( معجم البلدان ).

حشاد. [ ح ُ ] ( ع اِ ) ج ِ حَشِد.

حشاد. [ ح َ ] (ع اِ) زمین نرم . (مهذب الاسماء). زمین سخت . زمین سخت که بر آن باران اندک روان گردد. (آنندراج ). || زمین نرم که تا باران بسیار نبارد جاری نشود. (معجم البلدان ). و لغت از اضداد است . (آنندراج ).


حشاد. [ ح َش ْ شا ] (اِخ ) وادی است به عینه . (معجم البلدان ).


حشاد. [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَشِد.



کلمات دیگر: