پر نشاط و سرخوش کردن کسی را خرم و خوشدل ساختن کسی را .
تردماغ کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تردماغ کردن. [ ت َ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پرنشاط و سرخوش کردن کسی را. خرم و خوشدل ساختن کسی را :
بیا که گر نکنم تردماغت از جامی
کنم ضیافت خشکی به آب حمامی.
بیا که گر نکنم تردماغت از جامی
کنم ضیافت خشکی به آب حمامی.
مسیح کاشی.
و رجوع به تردماغ شود.کلمات دیگر: