کلمه جو
صفحه اصلی

پکه

فرهنگ فارسی

طبیب و کالبد شکاف فرانسوی

لغت نامه دهخدا

پکه. [ پ ِ ک ِ ] ( اِخ ) ژان. طبیب و کالبدشکاف فرانسوی. متولد در دیپ مولد 1622 و وفات 1674 م. او کاشف مجاری کیلوس است.

دانشنامه عمومی

پکه در فارسی افغانستان به یکی از دو چم زیر است:
بادبزن: بادبزن دستی، وسیله ای است که به منظور خنک کردن صورت و بدن از طریق ایجاد جریان هوا با دست به کار می رود.
پنکه: یکی از وسایلی است که در منازل و ساختمانها فراوان مورد استفاده است. پنکه دارای پره های اریب است که با چرخیدن خود باعث جابجایی و خنکی هوا می شود. پنکه سقفی را هم ببینید.

پیشنهاد کاربران

تلفظ: Pekah
وصله ( لهجه خورموجی دشتی - استان بوشهر )
مثال:
در ماجرای خواستگاری یک جوان سیه چرده از دختری جت:
می گن جت بدرگن الا سپیدن
پکه سیه و سپید هیش کش ندی ین ( شاعر: مرحوم علی مرادی )
معنی:
می گویند قوم جت ( تلفظ: Jat - نام قومی است که شغل آن ها ساربانی شتر بوده است و از لحاظ اجتماعی از بقیه اقوام پایین تر شمرده می شده است ) شان پایینی دارند ولی [حداقل] پوست شان سفید است و دیده نشده است کسی سیاه را به سفید وصله زند.


کلمات دیگر: