نام خشایارشا
خشر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خشر. [ خ َ ] ( ع مص ) باقی داشتن بر خوان از طعام آنچه بکار نیاید. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). این مصدر از اضداد است. || چیزی بد از میان خوب بیرون کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || آزناک و حریص شدن. ( از منتهی الارب ).
خشر. [ خ َ ش َ ] ( ع مص ) گریختن از جبن و بددلی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).
خشر. [ خ َ ش َ ] ( اِخ ) نام خشایارشا. ( از ایران باستان ج 1 ص 698 ). رجوع به خشایارشا شود.
خشر. [ خ َ ش َ ] ( ع مص ) گریختن از جبن و بددلی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).
خشر. [ خ َ ش َ ] ( اِخ ) نام خشایارشا. ( از ایران باستان ج 1 ص 698 ). رجوع به خشایارشا شود.
خشر. [ خ َ ] (ع مص ) باقی داشتن بر خوان از طعام آنچه بکار نیاید. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). این مصدر از اضداد است . || چیزی بد از میان خوب بیرون کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || آزناک و حریص شدن . (از منتهی الارب ).
خشر. [ خ َ ش َ ] (اِخ ) نام خشایارشا. (از ایران باستان ج 1 ص 698). رجوع به خشایارشا شود.
خشر. [ خ َ ش َ ] (ع مص ) گریختن از جبن و بددلی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: