سخن را از لغتی به لغت دیگر گردانیدن . بیان کردن سخن کسی را بزبانی دیگر .
ترجمانی کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ترجمانی کردن. [ ت َ ج ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سخن را از لغتی به لغت دیگر گرداندن. بیان کردن سخن کسی را بزبانی دیگر : امیر دانشمندی را برسولی آنجا فرستاد با دو مرد غوری... تا ترجمانی کنند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 111 ).
ماجرای دل نمی گفتم بکس
آب چشمم ترجمانی میکند.
ماجرای دل نمی گفتم بکس
آب چشمم ترجمانی میکند.
سعدی.
و رجوع به ترجمان شود.کلمات دیگر: