نام پدر خارجه بدری است
جمیر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جمیر. [ ج َ ] ( ع اِ ) جمعشدنگاه مردم. ( منتهی الارب ). محل اجتماع مردم. ( از اقرب الموارد ).
- ابناجمیر ؛ شب و روز. ( منتهی الارب ).
- ابن جمیر ؛ شب تاریک. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). هلال شبی که درآن شب هلال پنهان گردد و گویند شبی که در آغاز و پایان آن ماه نتابد و گویند آخرین شب ماه. ( از اقرب الموارد ).
جمیر. [ ج ُ م َ ] ( اِخ ) نام پدر خارجه بدری است. ( منتهی الارب ).
- ابناجمیر ؛ شب و روز. ( منتهی الارب ).
- ابن جمیر ؛ شب تاریک. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). هلال شبی که درآن شب هلال پنهان گردد و گویند شبی که در آغاز و پایان آن ماه نتابد و گویند آخرین شب ماه. ( از اقرب الموارد ).
جمیر. [ ج ُ م َ ] ( اِخ ) نام پدر خارجه بدری است. ( منتهی الارب ).
جمیر. [ ج َ ] (ع اِ) جمعشدنگاه مردم . (منتهی الارب ). محل اجتماع مردم . (از اقرب الموارد).
- ابناجمیر ؛ شب و روز. (منتهی الارب ).
- ابن جمیر ؛ شب تاریک . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). هلال شبی که درآن شب هلال پنهان گردد و گویند شبی که در آغاز و پایان آن ماه نتابد و گویند آخرین شب ماه . (از اقرب الموارد).
جمیر. [ ج ُ م َ ] (اِخ ) نام پدر خارجه ٔ بدری است . (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: