ممکن مجاز مختار مسلط
دست روا
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دست روا. [ دَ رَ ] ( ص مرکب ) ممکن. مجاز. مختار. مسلط :
بنگرید از سر عبرت دم خاقانی را
که بدین مایه نظر دست روائید همه.
بنگرید از سر عبرت دم خاقانی را
که بدین مایه نظر دست روائید همه.
خاقانی.
کلمات دیگر: