یکنوع اندازه ای . یا عدد سیصد .
ترست
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ترست. [ ت ِ رِ ] ( اِ ) یک نوع اندازه ای. ( از ناظم الاطباء ) ( اشتینگاس ). || عدد سیصد. ( ناظم الاطباء ) ( اشتینگاس ) ( شعوری ج 1 ورق 297 ب ). || نورد جولاهگان. ( ناظم الاطباء ).
ترسة.[ ت ِ رَ س َ ] ( ع اِ ) ج ِ تُرْس ، بمعنی سپر. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ).
ترسة. [ ت ِ س َ ] ( ع اِ ) لاک پشت. ( دزی ج 1 ص 144 ). || نوعی ماهی پهن و شبیه سپر که کروکودیلهای کوچک را میخورد. ( دزی ایضاً ).
ترسة.[ ت ِ رَ س َ ] ( ع اِ ) ج ِ تُرْس ، بمعنی سپر. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ).
ترسة. [ ت ِ س َ ] ( ع اِ ) لاک پشت. ( دزی ج 1 ص 144 ). || نوعی ماهی پهن و شبیه سپر که کروکودیلهای کوچک را میخورد. ( دزی ایضاً ).
ترست . [ ت ِ رِ ] (اِ) یک نوع اندازه ای . (از ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). || عدد سیصد. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ) (شعوری ج 1 ورق 297 ب ). || نورد جولاهگان . (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: