کلمه جو
صفحه اصلی

جدیله

فرهنگ فارسی

بنت مدرکه بن الیاس مضر نام مادر عدوان و فهم فرزندان عمرو بن قیس بن عیلان است که دو بطن از بطون قیس باشند . و باین اعتبار نسبت آنها را قیس جدیله گویند .

لغت نامه دهخدا

جدیلة. [ ج َ ل َ ] (اِخ ) نام منزل یا آبخوری است مر حاجیان بصره را. (از معجم البلدان ).


( جدیلة ) جدیلة. [ ج َ ل َ ] ( ع اِ ) خو. ( منتهی الارب ). شاکلة. ( اقرب الموارد ). عمل علی جدیلته ، اَی علی شاکلته. ( اقرب الموارد ). || قبیله. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( شرح قاموس ) ( از اقرب الموارد ). || کرانه. ( منتهی الارب ). ناحیت. ( مهذب الاسماء ). ناحیه. ( اقرب الموارد ). سوی. ( شرح قاموس ). || کابک کبوتران و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). قفسی است که بافته شده است از نی برای کبوتران و مانند آن. ( شرح قاموس ). || طریقت. ( منتهی الارب ). روش. طریقه. ( شرح قاموس ). || حالت. ( منتهی الارب ). حال. ( شرح قاموس ). یقال : القوم علی جدیلة امرهم ؛ اَی علی حالتهم الاولی. ( منتهی الارب ). حال و طریقه ای که بر آن جدل کنند. ( از ذیل اقرب الموارد ). یقال مازال علی جدیلة واحدة؛ اَی حال واحدة و طریقة واحدة. ( از ذیل اقرب الموارد ). || تهیگاه. ( شرح قاموس ). || عزیمت در رأی. یقال : رکب فلان جدیلة رأیه. ( از ذیل اقرب الموارد ). || شاماکچه مانندی از پوست که کودکان و زنان حایض پوشند. ( منتهی الارب ). پیراهن بی آستین و گریبانی است از چرم که ازار و شلوار میکنند از برای کودکان و از برای حایض شوندگان. ( شرح قاموس ). پیراهن یا چادرمانندی است که در جاهلیت از چرم میساختند وکودکان و زنان حایض میپوشیدند. || عرافة.تقول : قطع بنوفلان جدیلتهم من بنی فلان ؛ اذا حولوا عرافتهم عن اصحابها و قطعوها. ( از ذیل اقرب الموارد ).

جدیلة. [ ج َ ل َ ] ( اِخ ) نام جایی است بر سر راه حاجیان بصره. جدیلة در ابیات زیر بعقیده ابوالفرج نام جایی است و نام قبیله نیست :
و ما قربت بحیلة منک دونی
بشی غیر ان دعیت بحیلة
و ما للغوث عندک ان نسبنا
علینا فی القرابة من فضیلة
و لکنا و ایاکم کثرنا
فصرنا فی المحل علی جدیلة.
و ابوزیاد گوید: نام آبی است مر بنی وبربن الاضبطبن الکلاب را. ( از معجم البلدان ).

جدیلة. [ ج َ ل َ ] ( اِخ ) نام منزل یا آبخوری است مر حاجیان بصره را. ( از معجم البلدان ).

جدیلة. [ ج َ ل َ ] ( اِخ ) بطنی از قبیله طی که جوهری آن را آورده و نسب آنان را ذکر نکرده است. سپس گوید: بنوجدیله بنام مادر خود جدیله بنت سبیعبن عمرو از طایفه حمیر معروف هستند. ( از صبح الاعشی ج 1 ص 320 ).

جدیلة. [ ج َ ل َ ] ( اِخ ) نام دختر سبیعبن عمروبن حمیر که مادر قبیله ای است و جدلی منسوب است به آن. ( منتهی الارب ). زرکلی در الاعلام چنین آرد: جدیلة بنت سبیعبن عمرو طائی از حمیر و مادر بطنی است جاهلی از طایفه طی از قحطانیه و نسبت به آن جدلی است. ( الاعلام زرکلی ).

جدیلة. [ ج َ ل َ ] (اِخ ) بطنی از قبیله ٔ طی که جوهری آن را آورده و نسب آنان را ذکر نکرده است . سپس گوید: بنوجدیله بنام مادر خود جدیله بنت سبیعبن عمرو از طایفه ٔ حمیر معروف هستند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 320).


جدیلة. [ ج َ ل َ ] (اِخ ) بنت مدرکةبن الیاس مضر.نام مادر عدوان و فهم فرزندان عمروبن قیس بن عیلان است که دو بطن از بطون قیس باشند، و به این اعتبار نسبت ، آنها را قیس جدیله گویند. (عقدالفرید ج 3 ص 299).


جدیلة. [ ج َ ل َ ] (اِخ ) طائفه ای [ فخذ ] ازاولاد اسدبن ربیعه اند و آنان همان بنوجدیلةبن اسدند که منسوب به آن را جدلی بحذف یا آرند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 337). زرکلی آرد: جدیلةبن اسدبن ربیعةبن نزار از عدنان است . وی جدی جاهلی است که منسوب به او را جدلی گویند و «عبدالقیس » و «هنب » که دو بطن بزرگ از بنی اسدند از فرزندان جدیله هستند. (از الاعلام زرکلی ).


جدیلة. [ ج َ ل َ ] (اِخ ) نام جایی است بر سر راه حاجیان بصره . جدیلة در ابیات زیر بعقیده ٔ ابوالفرج نام جایی است و نام قبیله نیست :
و ما قربت بحیلة منک دونی
بشی ٔ غیر ان دعیت بحیلة
و ما للغوث عندک ان نسبنا
علینا فی القرابة من فضیلة
و لکنا و ایاکم کثرنا
فصرنا فی المحل علی جدیلة.
و ابوزیاد گوید: نام آبی است مر بنی وبربن الاضبطبن الکلاب را. (از معجم البلدان ).


جدیلة. [ ج َ ل َ ] (اِخ ) نام دختر سبیعبن عمروبن حمیر که مادر قبیله ای است و جدلی منسوب است به آن . (منتهی الارب ). زرکلی در الاعلام چنین آرد: جدیلة بنت سبیعبن عمرو طائی از حمیر و مادر بطنی است جاهلی از طایفه ٔ طی از قحطانیه و نسبت به آن جدلی است . (الاعلام زرکلی ).


جدیلة. [ ج َ ل َ ] (ع اِ) خو. (منتهی الارب ). شاکلة. (اقرب الموارد). عمل علی جدیلته ، اَی علی شاکلته . (اقرب الموارد). || قبیله . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (شرح قاموس ) (از اقرب الموارد). || کرانه . (منتهی الارب ). ناحیت . (مهذب الاسماء). ناحیه . (اقرب الموارد). سوی . (شرح قاموس ). || کابک کبوتران و مانند آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قفسی است که بافته شده است از نی برای کبوتران و مانند آن . (شرح قاموس ). || طریقت . (منتهی الارب ). روش . طریقه . (شرح قاموس ). || حالت . (منتهی الارب ). حال . (شرح قاموس ). یقال : القوم علی جدیلة امرهم ؛ اَی علی حالتهم الاولی . (منتهی الارب ). حال و طریقه ای که بر آن جدل کنند. (از ذیل اقرب الموارد). یقال مازال علی جدیلة واحدة؛ اَی حال واحدة و طریقة واحدة. (از ذیل اقرب الموارد). || تهیگاه . (شرح قاموس ). || عزیمت در رأی . یقال : رکب فلان جدیلة رأیه . (از ذیل اقرب الموارد). || شاماکچه مانندی از پوست که کودکان و زنان حایض پوشند. (منتهی الارب ). پیراهن بی آستین و گریبانی است از چرم که ازار و شلوار میکنند از برای کودکان و از برای حایض شوندگان . (شرح قاموس ). پیراهن یا چادرمانندی است که در جاهلیت از چرم میساختند وکودکان و زنان حایض میپوشیدند. || عرافة.تقول : قطع بنوفلان جدیلتهم من بنی فلان ؛ اذا حولوا عرافتهم عن اصحابها و قطعوها. (از ذیل اقرب الموارد).


جدیلة. [ ج َ ل َ ](اِخ ) ابن عبداﷲ عنبری . صحابی است . نسبت وی به بنی عنبربن عمروبن تمیم میرسد. (از صبح الاعشی ج 1 ص 347).



کلمات دیگر: