جمع شیه از بمعنی نشان و رنگ لب و جز آن که مخالف سایر اندام باشد .
شیات
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شیات. ( ع اِ ) ج ِ شیه ، از «وشی » بمعنی نشان و رنگ لب و جز آن که مخالف سایر اندام باشد. ( منتهی الارب ) :
مشکل است از دیده رای تو متواری شدن
در مثل چهره فروشویند اجسام از شیات.
مشکل است از دیده رای تو متواری شدن
در مثل چهره فروشویند اجسام از شیات.
اثیر اخسیکتی.
کلمات دیگر: