قرار گرفتن آرام شدن صبر کردن .
شکیبا شدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شکیبا شدن. [ ش ِ / ش َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) قرار گرفتن. آرام شدن. متحمل شدن. صبرکردن :
صنما بی تو دلم هیچ شکیبا نشود
وگر امروز شکیبا شد فردا نشود.
شکیبا شدی دیده ناشکیب.
نه درتن دل نه در دولت قراری.
وگرنه ضرورت به درها شوی.
صنما بی تو دلم هیچ شکیبا نشود
وگر امروز شکیبا شد فردا نشود.
منوچهری.
چه بودی کزین خواب زیرک فریب شکیبا شدی دیده ناشکیب.
نظامی.
شکیبا شد درین غم روزگاری نه درتن دل نه در دولت قراری.
نظامی.
مگر کز تنعم شکیبا شوی وگرنه ضرورت به درها شوی.
سعدی ( بوستان ).
کلمات دیگر: