جد کردن در کار یا پرهیز کردن
شیاح
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شیاح. ( ع اِ ) قحط. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). قحط و تنگی و کمیابی. ( ناظم الاطباء ). || کوشش در هر کار. || پرهیز. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ترس و خوف. زیرکی و هوشیاری. ( ناظم الاطباء ). || ج ِ شیح. ( منتهی الارب ). رجوع به شیح شود.
شیاح. [ ش َی ْ یا ] ( ع ص ) درمنه فروش. ( مهذب الاسماء ) ( ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ) ( یادداشت مؤلف ).
شیاح. ( ع مص ) جد کردن در کار کردن. ( منتهی الارب ). جد کردن در هر چیز. ( از اقرب الموارد ). || پرهیز کردن. ( منتهی الارب ).
شیاح. [ ش َی ْ یا ] ( ع ص ) درمنه فروش. ( مهذب الاسماء ) ( ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ) ( یادداشت مؤلف ).
شیاح. ( ع مص ) جد کردن در کار کردن. ( منتهی الارب ). جد کردن در هر چیز. ( از اقرب الموارد ). || پرهیز کردن. ( منتهی الارب ).
شیاح . (ع اِ) قحط. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). قحط و تنگی و کمیابی . (ناظم الاطباء). || کوشش در هر کار. || پرهیز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ترس و خوف . زیرکی و هوشیاری . (ناظم الاطباء). || ج ِ شیح . (منتهی الارب ). رجوع به شیح شود.
شیاح . (ع مص ) جد کردن در کار کردن . (منتهی الارب ). جد کردن در هر چیز. (از اقرب الموارد). || پرهیز کردن . (منتهی الارب ).
شیاح . [ ش َی ْ یا ] (ع ص ) درمنه فروش . (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ) (یادداشت مؤلف ).
کلمات دیگر: