مایوس و نا امید کردن .
دلسرد ساختن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دلسرد ساختن. [ دِ س َ ت َ ] ( مص مرکب ) مأیوس و ناامید کردن :
از بزرگان دیدن دربان مرا دلسرد ساخت.
از بزرگان دیدن دربان مرا دلسرد ساخت.
صائب.
|| بی رغبت کردن. بی تمایل ساختن. شوق و ذوق را از بین بردن.کلمات دیگر: