ابوحامد غزالی. [ اَ م ِ دِ غ َزْ زا ] ( اِخ ) زین الدین محمدبن محمدبن طاوس طوسی ، ملقب به حجةالاسلام.مولد او بطوس 450 هَ. ق. ابتدا در نیشابور نزد امام الحرمین ابوالمعالی جوینی بتحصیل علوم اشتغال ورزید و در سال 480 به بغداد رفت و مدرسی نظامیه بدو تفویض شد و ده سال در آنجا ببود، آنگاه از عراق به موطن خود بازگشت و چندی نیز در نظامیه نشابور تدریس کرد وسپس بطوس رفت و در آنجا خانقاه و مدرسه ای بکرد و بعبادت و تدریس پرداخت تا در چهاردهم جمادی الاَّخره سال 505 درگذشت. از کتب مشهوره اوست : کتاب احیاءالعلوم در اخلاق. لب الاحیاء. کتاب منهاج العابدین. کتاب منهاج المسترشدین. قواعدالعقاید. زادالاَّخرة. کتاب کیمیای سعادت بفارسی. کتاب الذریعه. کتاب اخلاق الابرار. کتاب یواقیت العلوم. کتاب نصیحةالملوک و آن را مبارک بن ابی الکرم جزری از فارسی به عربی ترجمه کرده. کتاب آفات اللسان. کتاب کسرالشهوتین. کتاب ریاضةالنفس. کتاب الانیس فی الوحدة. کتاب القربه. و در فقه : کتاب بسیط. وسیط.وجیز. خلاصه. و در اصول : مستصفی. منحول. کتاب المأخذ. کتاب المقتصر. کتاب المقاصد. کتاب شفاء العلیل فی القیاس و التعلیل. و در تفسیر: فتوح القرآن. خواص القرآن. جواهرالقرآن. تفسیر سوره یوسف. یاقوت التأویل فی تفسیر التنزیل. و در اخبار: نوادرالاخبار. شرح اسماءاﷲ الحسنی. القسطاس المستقیم. الدرةالفاخرة فی کشف علوم الاَّخرة.الرسالة القدسیة امالی. میزان العمل. اسرار علوم الدین. و در کلام : الجام العوام. بدایةالهدایه.الاقتصاد. الانتصار. کتاب التفرقة بین الاسلام و الزندقة. الاربعین. کتاب المظنون علی امله و المضنون علی غیر اهله. و در علوم متفرقه : کتاب المنتهل فی علم الجدل. کتاب اثبات النظر. کتاب المبادی و الغایات. کتاب الرد علی من غیر الانجیل. کتاب مشکوةالانوار. معیارالعلم. تهافت الفلاسفه. المنقذ من الضلال. کتابی دیگر موسوم به سرّالعالمین به او نسبت داده اند و منتحل است.
ابوحامد غزالی
لغت نامه دهخدا
نقل قول ها
ابوحامد محمّد غزالی(۴۵۰ ق. / ۱۰۵۸ م. — ۵۰۵ ق. /۱۱۱۱ م) فیلسوف، متکلم و فقیه ایرانی و یکی از بزرگ ترین مردان تصوف سدهٔ پنجم هجری.
• «دانش همانند دانه در خاک، به طور بالقوه در نهاد آدمی وجود دارد. با آموزش، این قوه به فعل درمی آید.»• «نادان ترینِ مردم، نیرومندترینِ آنان در باور به برتری خویش است، و داناترینِ مردم اوست که به خود بیشتر اتهام زند».• «اگر پزشک همهٔ بیماران را به یک دارو درمان کند، بیشترِ آنان خواهند مُرد.»• «بدانید که اختلاف مردم در ادیان و مِلَل و سپس اختلاف اُمَم در اقوام و مذاهب، با آن همه تفاوت و تَبایُن که در میان طُرَق و مسالک آنها وجود دارد، دریایی ست عمیق و بی پایان که جز دستهٔ کمی، جویندگانِ بسیاری در آن غرق شده اند.»• «تشنگیِ ادراکِ حقایق و عشق به تحقق با نهادِ من سرشته و از آغازِ جوانی با من همراه بود از دیرباز به دریافتِ حقیقتِ هرچیزی تشنه بودم، این تشنگی اختیار من نبود بلکه غریزی و فطری بود که خداوند متعال جبلی من قرار داده بود، تا اینکه رشتهٔ تقلید و تعبّدم از هم گسست و عقایدِ موروثی ام در همان عهدِ جوانی و دورانِ شباب که از این و آن رسیده بود درهم شکست و همه را رها کردم زیرا اطفال یهود و نصاری و کودکانِ مسلمان را می دیدم که همه در مذهبِ پدر و مادر نشو و نما داشته و به عقاید موروثی پرورده می شوند.»• «جویندگان حقیقت را در چهار طائفه منحصر یافتم: متکلّمین: و ایشان کسانی هستند که خود را اهلِ رأی و نظر می دانند. باطنیّه: که خود را اهلِ تعلیم می پردازند و مدّعیِّ اقتباس علم از امام معصوم می باشند. فلاسفه: که خود را اهل منطق و برهان می دانند. صوفیّه: که مدّعیِّ کشف و شهود و تقرّب بحضرت حق می باشند.»• «روش استدلال متکلمان آن است که مُسلّماتِ خصم را اعم از تقلید یا اجماع یا قرآن و اخبار بگیرند و به نقض و ابرام بپردازند، استخراجِ تناقضاتِ دشمن و تسلیم نمودن آنان به لوازم مُسلماتِ خود اساسِ اصولِ استدلالِ کلامی یست و این نوع استدلال، برای من که جز ضروریاتِ عقلی چیزی را مسلّم نداشتم، دردی دوا نمی کرد و برای آنچه که من می خواستم کافی نبود.»• «دهریان طایفه ای از پیروان فلاسفه اند که منکرِ صانع و آفریدگار دانا و توانا برای عالَم بوده و چنین پنداشته اند که آفریدگار به خودیِّ خود پدید آمده و همیشه حیوان از نطفه و نطفه از حیوان پیدا شده است، جهان اینگونه بوده و تا ابد همین گونه خواهد بود، این گروه گمراهان و زندیقان اند.»• «ارسطو عقاید افلاطون و دیگر فلاسفهٔ الاهی را که پیش از او می زیستند رد کرد و در اینکار کوشش بسیار نمود تا آنجا که از قیود فکریِّ همهٔ آنان خود را وارهانید، با این وجود پاره ای از رذائل کفر و الحاد و بقایایِ گمراهی و زندقهٔ آنان را حفظ کرد و نتوانست از آنها چشم پوشد و به یک سو گذارد بنابراین واجب است که او و شیعیان او را از متفلسفان اسلام مانند ابن سینا و فارابی و امثال آنها را تکفیر نمود و مورد نکوهش قرار داد. زیرا هیچ کدام از متفلسفین اسلامی مانند این دو مرد افکار ارسطو را نقل و ترویج نکرده اند و آنچه که دیگران نقل کرده اند چون درهم و برهم است کسی از آنها چیزی درک نمی کند و قابل نقض و ابرام نیست و آنچه که ما توسط گفته های این دو مرد از فلسفهٔ ارسطو دریافته ایم منحصر در سه قسم است قسمی از آن را باید مورد تکفیر قرار داد قسم دیگر را باید بدعت شمرد و انکار قسمِ سوم را نباید لازم دانست.»
• «دانش همانند دانه در خاک، به طور بالقوه در نهاد آدمی وجود دارد. با آموزش، این قوه به فعل درمی آید.»• «نادان ترینِ مردم، نیرومندترینِ آنان در باور به برتری خویش است، و داناترینِ مردم اوست که به خود بیشتر اتهام زند».• «اگر پزشک همهٔ بیماران را به یک دارو درمان کند، بیشترِ آنان خواهند مُرد.»• «بدانید که اختلاف مردم در ادیان و مِلَل و سپس اختلاف اُمَم در اقوام و مذاهب، با آن همه تفاوت و تَبایُن که در میان طُرَق و مسالک آنها وجود دارد، دریایی ست عمیق و بی پایان که جز دستهٔ کمی، جویندگانِ بسیاری در آن غرق شده اند.»• «تشنگیِ ادراکِ حقایق و عشق به تحقق با نهادِ من سرشته و از آغازِ جوانی با من همراه بود از دیرباز به دریافتِ حقیقتِ هرچیزی تشنه بودم، این تشنگی اختیار من نبود بلکه غریزی و فطری بود که خداوند متعال جبلی من قرار داده بود، تا اینکه رشتهٔ تقلید و تعبّدم از هم گسست و عقایدِ موروثی ام در همان عهدِ جوانی و دورانِ شباب که از این و آن رسیده بود درهم شکست و همه را رها کردم زیرا اطفال یهود و نصاری و کودکانِ مسلمان را می دیدم که همه در مذهبِ پدر و مادر نشو و نما داشته و به عقاید موروثی پرورده می شوند.»• «جویندگان حقیقت را در چهار طائفه منحصر یافتم: متکلّمین: و ایشان کسانی هستند که خود را اهلِ رأی و نظر می دانند. باطنیّه: که خود را اهلِ تعلیم می پردازند و مدّعیِّ اقتباس علم از امام معصوم می باشند. فلاسفه: که خود را اهل منطق و برهان می دانند. صوفیّه: که مدّعیِّ کشف و شهود و تقرّب بحضرت حق می باشند.»• «روش استدلال متکلمان آن است که مُسلّماتِ خصم را اعم از تقلید یا اجماع یا قرآن و اخبار بگیرند و به نقض و ابرام بپردازند، استخراجِ تناقضاتِ دشمن و تسلیم نمودن آنان به لوازم مُسلماتِ خود اساسِ اصولِ استدلالِ کلامی یست و این نوع استدلال، برای من که جز ضروریاتِ عقلی چیزی را مسلّم نداشتم، دردی دوا نمی کرد و برای آنچه که من می خواستم کافی نبود.»• «دهریان طایفه ای از پیروان فلاسفه اند که منکرِ صانع و آفریدگار دانا و توانا برای عالَم بوده و چنین پنداشته اند که آفریدگار به خودیِّ خود پدید آمده و همیشه حیوان از نطفه و نطفه از حیوان پیدا شده است، جهان اینگونه بوده و تا ابد همین گونه خواهد بود، این گروه گمراهان و زندیقان اند.»• «ارسطو عقاید افلاطون و دیگر فلاسفهٔ الاهی را که پیش از او می زیستند رد کرد و در اینکار کوشش بسیار نمود تا آنجا که از قیود فکریِّ همهٔ آنان خود را وارهانید، با این وجود پاره ای از رذائل کفر و الحاد و بقایایِ گمراهی و زندقهٔ آنان را حفظ کرد و نتوانست از آنها چشم پوشد و به یک سو گذارد بنابراین واجب است که او و شیعیان او را از متفلسفان اسلام مانند ابن سینا و فارابی و امثال آنها را تکفیر نمود و مورد نکوهش قرار داد. زیرا هیچ کدام از متفلسفین اسلامی مانند این دو مرد افکار ارسطو را نقل و ترویج نکرده اند و آنچه که دیگران نقل کرده اند چون درهم و برهم است کسی از آنها چیزی درک نمی کند و قابل نقض و ابرام نیست و آنچه که ما توسط گفته های این دو مرد از فلسفهٔ ارسطو دریافته ایم منحصر در سه قسم است قسمی از آن را باید مورد تکفیر قرار داد قسم دیگر را باید بدعت شمرد و انکار قسمِ سوم را نباید لازم دانست.»
wikiquote: ابوحامد_غزالی
کلمات دیگر: