کلمه جو
صفحه اصلی

سر طاس نشستن

اصطلاحات

معنی اصطلاح -> سرِ طاس نشستن
پرچانگی کردن؛ سر درددل کسی باز شدن
مثال:
اول می گفت کار دارم و باید بروم، اما وقتی یک چای برایش ریختم، سرِ طاس نشست و دیگر ول کن نبود.


کلمات دیگر: