کلمه جو
صفحه اصلی

سر عقل امدن

اصطلاحات

( سر عقل آمدن ) معنی اصطلاح -> سرِ [ خانه ی ] عقل آمدن
عاقل شدن
مثال:
نگران نباشید، همه ی جوان ها همین طورند، اما کمی که سنشان بالا می رود، خودشان سرِ خانه ی عقل می آیند، سرشان را زیر می اندازند و زندگی شان را می کنند.

پیشنهاد کاربران

عقل بسر کسی افتادن ؛ بعقل آمدن. باعقل شدن. خردمند گردیدن :
گفتم که بعقل از همه کاری بدر آیند
بیچاره فروماند چو عقلش بسر افتاد.
سعدی.


کلمات دیگر: