معنی اصطلاح -> دست از کاری / چیزی کشیدن / برداشتن
کاری را رها کردن / دیگر ادامه ندادن
مثال:
- هرچه نصیحتش کردم به خرجش نرفت و دست از مواد مخدر نکشید.
- پسرجان، دست از این کارها بردار، عاقبت ندارد.
کاری را رها کردن / دیگر ادامه ندادن
مثال:
- هرچه نصیحتش کردم به خرجش نرفت و دست از مواد مخدر نکشید.
- پسرجان، دست از این کارها بردار، عاقبت ندارد.