معنی اصطلاح -> کسی را به حال خود گذاشتن
مزاحم کسی نشدن؛ کاری به کار کسی نداشتن، به طوری که بتواند به میل خود رفتار کند
مثال:
هروقت دیدی لجبازی می کنه، اونو به حال خودش بذار تا دوباره حالش سرِ جاش بیاد.
مزاحم کسی نشدن؛ کاری به کار کسی نداشتن، به طوری که بتواند به میل خود رفتار کند
مثال:
هروقت دیدی لجبازی می کنه، اونو به حال خودش بذار تا دوباره حالش سرِ جاش بیاد.