مترادف نمور : مرطوب، نمدار، نمسار، نمگین
نمور
مترادف نمور : مرطوب، نمدار، نمسار، نمگین
فارسی به انگلیسی
damp, humid
مترادف و متضاد
مرطوب، نمدار، نمسار، نمگین
فرهنگ فارسی
( صفت ) نمناکنمدارنموک مرطوب .
جمع نمر است
جمع نمر است
فرهنگ معین
(نَ ) (ص . ) نمناک ، مرطوب .
لغت نامه دهخدا
نمور. [ ن َ ] ( ص مرکب ) بسیارنم. نمگین. || بوی نمور؛ بوی نم چنانکه درزیرزمین های مرطوب و نان و آرد مانده در رطوبت و کپره زده. از نم به معنی ندا و «َ-ور» به معنی دارنده و «َ-ور» از قبیل گنجور و رنجور و دستور. ( از یادداشت مؤلف ). || جای نم دار. ( از یادداشت مؤلف ). نمناک. نمدار. نموک. مرطوب. ( فرهنگ فارسی معین ).
نمور. [ ن ُ ] ( ع اِ ) ج ِ نمر. رجوع به نَمِر شود :
میزبانان من سیوف و رماح
میهمانان من کلاب و نمور.
نمور. [ ن ُ ] ( ع اِ ) ج ِ نمر. رجوع به نَمِر شود :
میزبانان من سیوف و رماح
میهمانان من کلاب و نمور.
مسعودسعد.
نمور. [ ن َ ] (ص مرکب ) بسیارنم . نمگین . || بوی نمور؛ بوی نم چنانکه درزیرزمین های مرطوب و نان و آرد مانده در رطوبت و کپره زده . از نم به معنی ندا و «َ-ور» به معنی دارنده و «َ-ور» از قبیل گنجور و رنجور و دستور. (از یادداشت مؤلف ). || جای نم دار. (از یادداشت مؤلف ). نمناک . نمدار. نموک . مرطوب . (فرهنگ فارسی معین ).
نمور. [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نمر. رجوع به نَمِر شود :
میزبانان من سیوف و رماح
میهمانان من کلاب و نمور.
میزبانان من سیوف و رماح
میهمانان من کلاب و نمور.
مسعودسعد.
اصطلاحات
معنی اصطلاحات عامیانه و امروزی -> نمور ( نموره )
جزیی، کوچک، کمی
جزیی، کوچک، کمی
گویش مازنی
/namoor/ نمناک
نمناک
جدول کلمات
نا
کلمات دیگر: