کلمه جو
صفحه اصلی

جدش

فرهنگ فارسی

زمین درشت

لغت نامه دهخدا

جدش . [ ج َ دَ ] (ع اِ) زمین درشت . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). ج ، اَجداش . (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (آنندراج ) (قطر المحیط).


جدش. [ ج َ ] ( ع مص ) اراده گرفتن کردن چیزی را. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). اراده گرفتن چیزی کردن. ( از ناظم الاطباء ). گرداندن چیزی برای گرفتن آن. ( از قطر المحیط ). جدش الشی یجدشه جدشا؛ اداره لیأخذه. ( از قطر المحیط ).

جدش. [ ج َ دَ ] ( ع اِ ) زمین درشت. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ). ج ، اَجداش. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ) ( آنندراج ) ( قطر المحیط ).

جدش . [ ج َ ] (ع مص ) اراده ٔ گرفتن کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). اراده ٔ گرفتن چیزی کردن . (از ناظم الاطباء). گرداندن چیزی برای گرفتن آن . (از قطر المحیط). جدش الشی ٔ یجدشه جدشا؛ اداره لیأخذه . (از قطر المحیط).



کلمات دیگر: