کلمه جو
صفحه اصلی

ری بردبری

دانشنامه عمومی

مختصات: ۴°۳۵′۲۲″جنوبی ۱۳۷°۲۶′۳۰″شرقی / ۴٫۵۸۹۵°جنوبی ۱۳۷٫۴۴۱۷°شرقی / -4.5895; 137.4417
نوشتار اصلی: حکایت های مریخ
ری داگلاس بردبری (به انگلیسی: Ray Douglas Bradbury) (زاده ۲۲ اوت ۱۹۲۰- درگذشته ۵ ژوئن ۲۰۱۲) شاعر آمریکایی و نویسندهٔ گونه های خیال پردازی، وحشت و علمی-تخیلی است. بردبری را در ایران بیشتر به خاطر اثر مشهورش، فارنهایت ۴۵۱، می شناسند. اثر مشهور دیگر وی حکایت های مریخ است.
وی در ۲۲ اوت ۱۹۲۰، در واکِگان ایلینوی آمریکا، از مادری سوئدی تبار و پدری آمریکایی به دنیا آمد. در سال ۱۹۳۴ به همراه خانوادهٔ خود به لس آنجلس نقل مکان کردند. وی در ۱۹۳۸ دبیرستان را تمام کرد، اما تصمیم گرفت به دانشگاه نرود و در کتابخانهٔ محلی به آموزش خود بپردازد. او برای گذران زندگی در آن دوران روزنامه می فروخت. اولین اثر او به سال ۱۹۴۱ و اولین کتاب مستقلش (دریاچه) در سال ۱۹۴۲ به چاپ رسیدند. در سال ۱۹۴۵، داستان کوتاه بازی بزرگ سیاه و سفید او برندهٔ جایزهٔ بهترین داستان کوتاه آمریکا شد. در سال ۱۹۴۷ با مارگارت مک کلر (۱۹۲۲–۲۰۰۳) ازدواج کرد و از او ۴ فرزند دختر دارد. بردبری هرگز گواهینامه رانندگی نگرفت. بردبری یکی از دوستان نزدیک چارلز آدامز بود. آدامز نخستین داستان های بردبری را دربارهٔ خانواده الیوت که به خانواده آدامز (شخصیت های تخیلی آفریده چارلز آدامز) شبیه بودند، مصور کرد.
وی در طول زندگی ۳۰ کتاب و بیش از ۶۰۰ داستان کوتاه نوشت. او از جمله نخستین کسانی بود که جایزه استاد بزرگ را که انجمن نویسندگان علمی تخیلی آمریکا به پاس یک عمر فعالیت موفقیت آمیز در زمینه داستان نویسی علمی-تخیلی اعطا می کرد، به دست آورد.

نقل قول ها

ریموند داگلس بردبری، شاعر آمریکایی و نویسندهٔ ژانرهای فانتزی، وحشت و علمی-تخیلی است. بردبری را در ایران بیشتر به خاطر اثر مشهورش، فارنهایت ۴۵۱، می شناسند. اثر مشهور دیگر وی حکایت های مریخ است.
• «از بلندای صخره به ژرفنای پرواز کن! در بین راه بال هایت را بساز!» -> Brown Daily Herald - ۲۴/۳/۱۹۹۵
• «ازدواج انسان را پیر و خانه نشین می کند، وقتی که هنوز جوان است.» -> Ylla
• «دنیای دیگری را در ذهن خویش بیافرین و آن را برای زندگی خود زیباتر بساز.» -> سخنرانی در دانشگاه براون/ ۱۹۹۵
• «زندگی مانند زیرپوش است، روزی دوبار باید عوض کنی.» -> A Graveyard for Lunatics
• «کار من اینست که تو را به دام عشق درافکنم.» -> سخنرانی در دانشگاه براون/ ۱۹۹۵
• «همتاسازی چرا، وقتی که می توانی در بستر بچه درست کنی؟» -> Salon Magazine/ ۲۰۰۱
• «آه از این تصویرنما! این هیولای پُرنیرنگ حیلت باز، مدوزایی که هر شب کرور کرور انفاسِ خیره به خود را بهت زده سنگ می کند. سیرنی که شیرین می خواندت به هوشبر نغمه ای، و دلپذیرند آن بی شمار وعده هایش، لیک در انجام بس ناچیز است داده اش».• «هر چه که به ذهنت می آید تخیل و هر چه انجام می دهی علم است. تمام تاریخ بشر چیزی جز داستانی علمی-تخیلی نیست».• «برای سوزاندن یک کتاب بیش از یک راه وجود دارد… برای نابود کردن یک فرهنگ نیازی نیست کتابها را سوزاند. کافیست کاری کنید مردم آنها را نخوانند… هر اقلیتی فکر می کند حق دارد، اجازه دارد، وظیفه دارد (روی هر چه نمی پسندد) نفت بریزد و کبریت بکشد. هر ویراستار ابلهی که خود را منبع شوربای ادبیات بی مایهٔ امروز می پندارد، گیوتین اش را آماده می کند و می خواهد سر هر نویسنده ای که جرات کند کمی بلندتر از زمزمه سخن بگوید یا چیزی بالاتر از لالایی بنویسد را از تن جدا کند… من به تازگی فهمیدم که چند ویراستار کیوبیک نشین در انتشارات بالانتین، از ترس آلوده شدن جوانان، ذره ذره، هفتاد و پنج قسمت مختلف کتاب فارنهایت ۴۵۱ را سانسور کرده اند. چند دانشجو که این داستان، که به پدیدهٔ سانسور و کتاب سوزان در آینده می پردازد را خوانده بودند، برای من نامه نوشتند و مرا از این طنز بدیع با خبر کردند…»


کلمات دیگر: