کلمه جو
صفحه اصلی

رزا لوکزامبورگ

دانشنامه عمومی

روزا لوکزامبورگ (به لهستانی: Róża Luksemburg) (زاده۱۸۷۰ – درگذشته۱۹۱۹) انقلابی و رهبر سوسیالیست و کمونیست آلمانی و لهستانی تبار بود. او از مهم ترین چهره های سوسیالیستی در آغاز قرن بیستم بود. او از اصلی ترین بنیان گذاران حزب سوسیال دموکرات پادشاهی لهستان و اتحادیه اسپارتاکیست (بعدها:حزب کمونیست آلمان ۱۹۱۸) بود.
توسعه صنعتی لهستان، ۱۸۹۸.
اصلاح یا انقلاب، ۱۹۰۰.
بحران سوسیالیستی در فرانسه، ۱۹۰۱.
اعتصاب عمومی (کتاب)، ۱۹۰۶.
مسئلهٔ ملی، ۱۹۰۹.
نظریه و عمل (پلمیکی در برابر نظریهٔ اعتصاب عمومی رفیق کائوتسکی)، ۱۹۱۰.
انباشت سرمایه، ۱۹۱۳.
انباشت سرمایه: یک ضد-نقد، ۱۹۱۵.
انقلاب روسیه، ۱۹۱۸.
به سال ۱۹۱۹ در پی یک شورش ناموفق، توسط دولت آلمان دست گیر و به هم راه دیگر رهبران حزب کمونیست آلمان از جمله کارل لیبکنِشْت، تیرباران شد. لوکزامبورگ و لیبکنشت از چهره های محبوب نزد اکثر سوسیالیست ها و کمونیست ها هستند.
آرای او مکتبی را شکل داد که به لوکزامبورگیسم مشهور است.
رزالیا لوکزامبورگ در ۵ مارس ۱۸۷۱ در زاموش، شهری از لهستان کنگره، (که آن روزها تحت کنترل امپراتوری روسیه بود) چشم به جهان گشود. او کوچک ترین فرزند خانوادهٔ یهودی خود بود.

نقل قول ها

روزا لوکزامبورگ یکی از بحث انگیزترین زنان دوران جدید، در ۱۸۷۱در لهستان به دنیا آمد و در ۱۹۱۹ در آلمان، به دست عوامل نظامی گروههای فشار غیر رسمی به قتل رسید.
• «آزادی برای طرفداران حکومت، تنها برای اعضای حزب، هر چقدر هم که تعدادشان زیاد باشد، آزادی نیست، آزادی دست کم، آزادی کسی است که دیگر گونه می اندیشد. »• «تنها طریقی که به نوزایی می انجامد، همانا مکتب زندگی عمومی است، یک دموکراسی بسیار گسترده و بی کمترین محدودیت، افکار و آرای عمومی، بدون انتخابات عمومی، بدون آزادی مطبوعات و آزادی گردهمایی نامحدود، بدون برخوردآزادعقاید،زندگی در تمامی نهادهای عمومیش می پژمردوزمینگیر می شود، ودیوانسالاری تنها عنصر فعال باقی می ماند.»• «پس بکوش تا یک موجود انسانی بمانی. و این بدان معناست که محکم، روشن بین و سرزنده باشی. یک موجودانسانی ماندن، یعنی اگر نیاز باشد، تمام زندگی خودرا، شادمانه، بر«ترازوی بزرگ سرنوشت» افکندن، اما، درهمان حال، ازهر روز آفتابی، از هرابر زیبا به وجدآمدن.»• «باید جهانی را از بن دگرگون کرد؛ اما، هر اشکی که می ریزد آنگه که بتوانند آنرا بسترند از دیدگان، رسوایی انگیز است؛ و هر موجود انسانی، که در وقت شتاب خویش، در پی انجام یک کار سترگ و سخت، از سر بی احتیاطی، خرد می سازد به زیر پا، یکی فرد ضعیف بی دفاعی را، یک جنایت مرتکب گشته است .»• «می دانم که برای هر موجود انسانی، برای هر مخلوق، زندگی خودش تنها دارایی است، دارایی یکتایی که در اختیار دارد و با هر مگس کوچکی که از روی بی توجهی پامال نمایند، هر بار پایان جهان فرا می رسد. این زندگی فردی را، این تنها دارایی را – نباید به تاراج برد. باید با خود اندکی انسانی زندگی کرد. نباید از عشق کناره جست. نباید – همچون کلارا زتکین - به عادت دیوانه وار کار کردن بی وقفه تسلیم گردید.»• «مرحمت راستین آن نیست که حقیقت را به خاطر مدارا با کسی از وی پنهان دارند، بلکه اینست که، برعکس به او بگویند.»• (در عکس العمل به مرگ گربه اش می می که از او پنهان کرده بودند.)• «در شهر بزرگ برلین که دو و نیم میلیون سکنه دارد، حتی یک دوست ندارم. در حال حاضر، این ایده به من چنان لذتی می بخشد که باآرامش ساده دلانه ای به آن لبخند می زنم.»


کلمات دیگر: