کلمه جو
صفحه اصلی

غیریت

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بینونت دوگانگی تغییر ۲ - مقابل هوهویت است و به چند قسم تقسیم می شود که عبارتند از : غیریت در جنس غیریت در نوع غیریت در فصل و غیریت در عرض .

لغت نامه دهخدا

غیریت. [ غ َ ری ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) بینونت و دوتایی. تغییر. غیر بودن. تغایر. دیگرگون بودن. بیگانگی. || نامعلومی و عدم تحقق. ( ناظم الاطباء ). رجوع به غیر شود. || در اصطلاح ،غیریت مقابل هو هویت است و به چند قسم تقسیم میشود که عبارتند از: غیریت در جنس ، غیریت در نوع ، غیریت در فصل و غیریت در عرض. ( فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی تألیف سجادی ص 220 ). در کشاف اصطلاحات الفنون آمده : غیریت یا تغایر مقابل وحدت و عینیت است و آن بودن یکی از دو امر است غیر دیگری ، و آن نفس اثنینیت نیست و حتی تصور غیریت هم مستلزم تصور اثنینیت نیست ، زیرااثنینیّت عبارت از بودن یک طبیعت است ذات حدتین ، و مقابل آن این است که طبیعت دارای یک وحدت یا وحدات باشد و در این صورت میان آن دو واسطه ای متصور نمیشود،و مفهوم چیزی اگر همان مفهوم چیز دیگر نباشد آن غیراین است وگرنه عین این است و معنی غیریت همین است. شیخ اشعری تصور واسطه را اثبات کرده و غیریت را چنین تفسیر نموده است که دو موجود چنان باشند که متصور باشد فرض انفکاک آنها از یکدیگر در حیز یا در عدم ( زیرا او قائل به واسطه میان وجود و عدم است ). در این تعریف با قید «وجود» معدومات را خارج کرد، زیرا آنها نزد او به تغایر موصوف نمیشوند چه غیریت از صفات وجودی است. پس دو معدوم یا یک موجود و یک معدوم بدان موصوف نمیشوند، و با قید «واسطه بین وجود و عدم » حالات را نیز بیرون کرد ( حال صفت امر موجود است که خود نه موجود است و نه معدوم. بعضی به واسطه میان موجود و معدوم قائلند که آنها را اعیان ثابته نامند و گویند اشیاء یا موجودند یا معدوم و یا اعیان ثابتاتند که نه موجودند و نه معدوم ، بلکه واسطه اند میان موجود و معدوم )، زیرا شیخ آنها را ثابت نمیداند و ازینرو اتصاف آنها به غیریت متصور نیست ، و همچنین است دو چیزی که انفکاک میان آن دو روا نباشد، مانند صفت و موصوف و جزء با کل ، چه آن نه اوست و نه غیر او، و صفت عین موصوف و جزء عین کل نیست... و با قید حیز یا عدم خواسته است که شامل متحیز و جز آن باشد، چه دو جسم موجود در خارج هرگاه قدم آنها فرض شود بالضروره متغایرین میشوند. بعضی گفته اند: شرع و عرف و لغت دلالت دارند براینکه جزء و کل متغایر نیستند زیرا اگر بگویی : لیس له عَلَی َّ غیر عشرة؛ علیه تو به لزوم خمسه حکم میشود، و در صورتی که جزء غیر از کل باشد چنین نخواهد بودو همچنین است صفت و موصوف... و این قول را رد کرده اند. ( رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود ). آمدی گوید: قول شیخ اشعری و عامه اصحاب این است که بعضی از صفات عین موصوفند مانند وجود، و بعضی غیرموصوف ، و این هر صفتی است که جدایی آن از موصوف ممکن باشد مانند صفات افعال ، از قبیل خلاقیت ، رزاقیت و مانند آنها، و بعضی دیگر از صفات چنانند که نه بدانها عین توان گفت ونه غیر، و آنها صفاتی هستند که انفکاک آنها از موصوف بوجهی ممتنع باشد، مانند: علم و قدرت و جز آن از صفات نفسیه حق تعالی... و این قول را نیز رد کرده اند.( رجوع به کتاب مذکور شود ). و گفته اند: غیران آن دو هستند که علم به یکی از آنها با جهل به دیگری روا باشد، و بعضی نیز این مسأله را نزاع لفظی دانسته اند، ولی حق آن است که یک بحث معنوی است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون چ استانبول ج 2 صص 1093 - 1094 به اختصار ).

فرهنگ عمید

اختلاف و مباینت، بودن یکی از دو چیز یا دو امر خلاف دیگری.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] غیریت که از احکام کثرت است و مقابل هو هویت می باشد، عبارتست از عدم اجتماع و اتحاد دو چیز مطلقا یعنی دو چیز که و لو از یک جهت ذاتی یا عرضی با هم اجتماع و اتحاد نداشته باشند، باهم تغایر دارند. غیریت شامل دو نوع ذاتی و غیر ذاتی می باشد.
یکی از اقسام غیریت، غیریت ذاتی است که در آن، یک چیز، چیز دیگر را ذاتا طرد می کند و در نتیجه، آن دو ذاتا غیر قابل اجتماع باشند؛ مانند مغایرت میان وجود وعدم. این قسم از غیریت را تقابل می نامند. در اصطلاح فلاسفه ، تقابل، عبارتست از امتناع اجتماع دو چیز متخالف، در محل و زمان واحد و از جهت واحد.
← قیود موجود در تعریف غیریت
۱. نکته ای که در هر دو تعریف وجود دارد این است که اجتماع متقابلان، هم به لحاظ واقع محال است و هم به لحاظ حمل و صدق. ولی این دو امتناع در عرض هم نیست، بلکه امتناع اجتماع آنها به حسب واقع، اصل است و به حسب حمل و صدق، فرع است؛ زیرا قضیه همواره حاکی از واقع است. بنابراین اگر اجتماع آنها در واقع محال باشد، اجتماع دو حاکی در حکایت صادقانه خویش مستحیل خواهد بود. ۲. تقابل مثلان: ممکن است بر تعریف از تقابل اشکال شود که این تعریف، شامل دو چیز که از هر جهت مانند یکدیگرند نیز می شود. به این دلیل که در مثلان نیز اجتماع محال است ولی مثلان، در هیچ یک از اقسام تقابل اصطلاحی جایی ندارند. پاسخ این ایراد این است که این تعریف کامل است و مثلان اگرچه اجتماعشان محال است اما طردی که میان دو مثل برقرار است به خاطر ذات آنها نیست، بلکه تنها به خاطر این است که وجود واحد، غیر قابل تکرار است. ۳. رابطه میان نقیض لازم و خود ملزوم: ممکن است گفته شود که تعریف فوق شامل رابطه میان نقیض لازم و عین ملزوم نیز می شود؛ زیرا اجتماع آن دو در محل واحد، زمان واحد و از جهت واحد ممتنع می باشد؛ مانند عدد چهار و عدم زوجیت که غیر قابل اجتماع هستند در حالیکه رابطه میان آنها، تقابل نیست و تقابل، در واقع میان زوجیت و عدم زوجیت است. پاسخ این ایراد این است که تعاند و طردی که میان این دو وجود دارد به خاطر تعارضی است که نقیض لازم با خود لازم دارد و بدین جهت با خود ملزوم نیز تعارض می یابد. بنابراین امتناع اجتماع نقیض لازم با خود ملزوم، به عرض امتناع اجتماع نقیض لازم با خود لازم است که نقیض آن است نه آنکه ذاتا اجتماعش با آن محال باشد.
اقسام تقابل
تقابل به چهار قسم، تقسیم شده است؛ تقابل سلب و ایجاب، متضایفان، متضادان، عدم و ملکه. نکته ای که توجه به آن لازم است این است که اگر چه تضایف ، قسیم تضاد و یکی از اقسام تقابل است، ولی مفهوم آن جامع تضاد و تقابل هست. یعنی عنوان تضاد تقابل، از مصادیق عنوان تضایف است و در اینجا محذور اتحاد مقسم و قسم و نیز محذور اتحاد قسم و قسیم پیش نمی آید؛ زیرا مفهوم تضایف اعم از مفهوم تقابل و تضاد است. بنابراین از نظر مفهومی، این دو مندرج تحت تضایف هستند و از نظر مصداق، تضاد و تضایف با هم تنافی دارند و هر دو از مصادیق تقابل هستند. اگر چه تقابل به چهار قسم تقسیم شده است ولی ممکن است که اقسام فرعی دیگری در ذیل برخی از اصناف چهارگانه مندرج باشد، مثلا تقابل تضایف گاهی بین دو مضافی است که اضافه آنها موفق هم است؛ مانند اخوت و محاذات و گاهی بین دو مضافی است که اضافه آنها مخالف با هم است؛ مانند ابوت و بنوت، فوقیت و تحتیت، محیط و محاط، علت و معلول که اجتماع همه اینه از یک جهت، محال و از دو جهت جائز است، بنابراین تقابل محیط و محاط خارج از اصناف چهارگانه مزبور نخواهد بود.
حصر انواع تقابل
...


کلمات دیگر: