۱ - ( مصدر ) پوشیدن چیز را ۲ - آمرزیدن گناه را .
قلعه ایست در یمن از اعمال ابین
(غَ فْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) پوشاندن ، چیزی را پوشاندن . 2 - (اِمص .) چشم پوشی از گناه ، آمرزیدن .
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) منزل پانزدهم ماه که سه ستارة کوچک است در برج میزان .
غفر. [ غ ُ ] (ع اِ) بزغاله ٔ کوهی . به فتح و ضم اول هر دو آمده و بیشتر به ضم است . (از منتهی الارب ). ولد الارویة. (اقرب الموارد).
غفر. [ غ ُ ف ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غَفور. (از اقرب الموارد). رجوع به غفور شود.
نظامی .
غفر. [ غ َ ف َ ] (ع مص ) غفر ثوب ؛ پرزه برآوردن جامه . (منتهی الارب ): غفر الثوب غفراً؛ ثار زئبره . (اقرب الموارد). باپرژه شدن جامه . (تاج المصادر بیهقی ). || غفر مریض ؛ بازگردان شدن بیماری وی . (از منتهی الارب ). به معنی غَفر. (اقرب الموارد).واسر شدن بیماری . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). شعوری به معنی دردی که رنج و اضطراب زیاد داشته باشد آورده است . (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 179 ب ). || غفر جرح ؛ تازه شدن زخم . (از منتهی الارب )، به معنی غَفر. (اقرب الموارد) واسر شدن جراحت . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || غفر دابه ؛ روییدن موی در موضع یال . نبات الشعر فی موضع العرف . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || (اِ) پرزه ٔ جامه . (منتهی الارب ). زئبرالثوب . (اقرب الموارد). || گیاه ریزه . || موی گردن و پس گردن و موی زرد ساق و پیشانی زن . (منتهی الارب ). موهای ریزی که بر گردن و دو طرف ریش و پشت گردن و ساق زن و مانند آن باشد. (از اقرب الموارد). || موی رخسار. (منتهی الارب ). || گیاهی بهاری است که در زمین هموار و پشته ها روید و به گنجشکان سبز ایستاده ماند، و هرگاه که خشک شود گویی گنجشکان سرخ ناایستاده است . (از اقرب الموارد) (تاج العروس ).
غفر. [ غ َ ف ِ ] (ع ص ) غفرالقفا؛ مرد با موی گردن . (منتهی الارب ): رجل غفر القفا؛ یعنی مردی که موهای ریز بر پشت گردن دارد. (از اقرب الموارد).
غفر. [ غ ِ ] (ع اِ) گوساله . (منتهی الارب ). || جانورکی است . (منتهی الارب ).
غفر. [ غ ُ ] (اِخ ) قلعه ای است در یمن از اعمال اَبیَن . (از معجم البلدان ).