کلمه جو
صفحه اصلی

غسانی

فرهنگ فارسی

محمد ابن علی بن خضرمکنی به ابو - عبدالله و ابن عسکر نحوی و لغوی و مورخ عرب ( ف . ۶۳۶ ه ق . ) . اوراست : الاربعون حدیثا التکمیل و الاتمام لکتاب التحریف و الاعلام عبدالرحمن سهیلی فی الزیاره علی غریی الهروی ( ریحانه الادب لغ . ) .
( صفت ) منسوب به غسان . یا پادشاهان ( ملوک ) غسانی . غسانیان .
( متوفی بسال ۶۵۹ هجری قمری ) یوسف بن عمر بن علی بن رسول ملقب به ملک مظفر اشرف او پادشاه یمن بود

لغت نامه دهخدا

غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) حارث بن جبلةبن حارث . رجوع به حارث بن جبلة شود.


غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) احمدبن علی بن ابراهیم بن غسانی ، مکنی به ابوالحسین .رجوع به ابن زبیر ابوالحسین و به قاموس الاعلام شود.


غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) (متوفی بعد از 600 هَ . ق .) عبدالمنعم بن عمر، مکنی به ابوالفضل جیلانی اندلسی . از مشاهیر ادبا و اطبای اندلس بود. در کحالی و طبابت مهارتی به سزا و در فنون شعر و ادب دستی توانا داشت . او به شام رفته و در مدح صلاح الدین ایوبی قصایدی گفت . از تألیفات اوست : تحریر النظر، تعالیق در طب ، دیوان ادب السلوک ، دیوان ترسل و مخاطبات ، دیوان تشبیهات و الغاز و رموز، دیوان الحکم و میزان الکلم ، دیوان الغزل و التشبیب و الموشحات ، دیوان المبشرات و القدسیات که حاوی فتوحات صلاح الدین ایوبی و ظفر یافتن او بر فرنگیها در قدس خلیل است ، دیوان المشوقات الی الملأ الاعلی ، روضة المآثر و المفاخر من خصائص الملک الناصر، سر البلاغة و صنائعالبدیع فی فصل الخطاب ، صفات الادویة المرکبة، منادح الممادح ، نوادر الوحی . و از اشعار اوست :
من لم یسل عنک فلاتسألن
عنه و لو کان عزیز النفر
و کن فتی لم تدعه حاجة
الی امتهان النفس الانفر.

(ریحانةالادب ج 1 ص 293).



غسانی. [ غ َس ْ سا ] ( ص نسبی ) منسوب به غسان. رجوع به غسان شود.
- ملوک غسانی ؛ رجوع به غسانیان شود.
|| ( ع ص ) نیک. نیکوروی و خوب صورت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بسیار زیبا. ( از اقرب الموارد ).

غسانی. [ غ َس ْ سا ] ( اِخ ) ابراهیم بن طلحة بن ابراهیم بن محمدبن غسان بصری حافظ غسانی. اومنسوب به جد اعلای خود از اهل بصره است ، و حافظ و بسیارحدیث بود. از ابویعقوب اسحاق بجیرمی و ابوالعباس احمدبن عبدالرحمن خارکی و ابوالقاسم عبیداﷲبن محمدبن بابویه و جز آنان حدیث سماع کرد، و ابومحمد عبدالعزیزبن محمد نخشبی و ابوالفضل جعفربن یحیی حکاک و ابواسحاق ابراهیم بن احمدبن عبداﷲ خزاعی و گروهی دیگر از وی سماع حدیث کردند. ( از انساب سمعانی ورق 408 ب ).

غسانی. [ غ َس ْ سا ] ( اِخ ) ابراهیم بن هشام بن یحیی بن یحیی غسانی ، دمشقی حفید یحیی بن یحیی ، از اهل دمشق بود. او از پدرش و سعیدبن عبدالعزیز و عبدالصمدبن عیاض اسکندرانی روایت کرد. ( از انساب سمعانی ورق 409 الف ).

غسانی. [ غ َس ْ سا ] ( اِخ ) احمدبن علی بن ابراهیم بن غسانی ، مکنی به ابوالحسین .رجوع به ابن زبیر ابوالحسین و به قاموس الاعلام شود.

غسانی. [ غ َس ْ سا ] ( اِخ ) حارث بن جبلةبن حارث. رجوع به حارث بن جبلة شود.

غسانی. [ غ َس ْ سا ] ( اِخ ) حسن بن علی بن ابراهیم بن زبیر، مکنی به ابومحمد و ملقب به قاضی مهذب الدین. اوبرادر احمدبن علی بن ابراهیم ( متوفی به سال 563 هَ.ق. ) بود و با اینکه در دانش به پایه برادرش نمیرسید اما در شعر بر وی برتری داشت. این دو بیت ازوست :
و تری المجرة و النجوم کانما
تسقی الریاض بجدول ملان
و لو لم تکن نهراً لما عامت بها
ابداً نجوم الحوت و السرطان.
( از قاموس الاعلام ترکی ).

غسانی. [ غ َس ْ سا] ( اِخ ) ( 427-498 هَ. ق. ) حسین بن محمدبن احمد حافظجیانی اندلسی ، مکنی به ابوعلی و ابوالعباس. او از مشاهیر محدثین و ادبا بود، و در حسن خط و اشعار و نوادر و انساب نیز حظی وافر داشت. و در جامع قرطبه مرجعاستفاده اعیان افاضل بوده است. و کتاب «تقیید الهمل » در ضبط اسامی مشتبهه رجال صحیحین از آثار سودمنداوست ، او بنا به نوشته ابن خلکان در محرم 427 هَ. ق. در شهر جیان واقع در اندلس ولادت یافت و شب جمعه 12 شعبان 498هَ. ق. درگذشت. صاحب کشف الظنون سال ولادت مذکور را سال وفات نوشته است و صحیح نیست. ( از ریحانة الادب ج 3 ص 157 ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

غسانی . [ غ َ س ْ سا ] (اِخ ) (متوفی به سال 218 هَ . ق .) عبدالاعلی بن مسهربن عبدالاعلی غسانی دمشقی ، مکنی به ابومسهر. از سعیدبن عبدالعزیز تنوخی و یحیی بن حمزة حضرمی و مالک بن انس و عبداﷲبن علاء و جز آنان سماع کرد، و یحیی بن معین و محمدبن عبدالملک بن زیخویه (کذا) و دیگران از وی روایت کردند. او اعلم مردم به مغازی و ایام بود. مأمون وی را به بغداد برد و او را در آنجا حبس کرد تا درگذشت . ابومسهر گوید: من با سعیدبن عبدالعزیز دوازده سال مجالست داشتم وکسی بیش از من حدیث وی را در حفظ نداشت مرگ ابومسهردر بغداد در غره ٔ رجب سال 218 هَ . ق . اتفاق افتاد و وی 79 سال عمر کرد. (از انساب سمعانی ورق 408ب ).


غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) (متوفی به سال 636 هَ . ق .) محمدبن علی بن خضر، مکنی به ابوعبداﷲ و ابن عسکر، نحوی لغوی و مورخ . وی از افاضل قرن هفتم هجری قمری است و در فنون مذکور مصنفاتی دارد از قبیل ، الاربعون حدیثاً، التکمیل و الاتمام لکتاب التحریف و الاعلام عبدالرحمن سهیلی ، السلوة عن ذهاب البصر، المشرع الروی فی الزیارة علی غریبی الهروی ، و جز آن . و از اشعار اوست :
اصبر لما یعتریک تغنم
غنیمتی راحةو اجر
فان کل الخطوب لیلا
لابد یجلوه ضوء فجر.

(از ریحانةالادب ج 3 ص 158).



غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) (متوفی به سال 695 هَ . ق .). یوسف بن عمربن علی بن رسول ، ملقب به ملک مظفر اشرف . او پادشاه یمن بود. او راست : «المعتمد فی مفردات الطب ». و در کشف الظنون «المعتمد فی الادویة المفردة» آمده است . آغاز آن : الحمدﷲ الذی اوجد الاشیاء بحکمة الخ . وی در این کتاب ، مختصر ابن بیطاررا به علامت عین و کتاب المنهاج را به علامت جیم و کتاب نفیسی را به علامت فاء و ابدال زهاوی را به علامت زاء به ترتیب حروف معجم گرد آورده است . این کتاب در چاپخانه ٔ میمنیه به سال 1329 هَ . ق . در 399 صفحه به چاپ رسیده است . (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1417).


غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) ابراهیم بن هشام بن یحیی بن یحیی غسانی ، دمشقی حفید یحیی بن یحیی ، از اهل دمشق بود. او از پدرش و سعیدبن عبدالعزیز و عبدالصمدبن عیاض اسکندرانی روایت کرد. (از انساب سمعانی ورق 409 الف ).


غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) ابراهیم بن طلحة بن ابراهیم بن محمدبن غسان بصری حافظ غسانی . اومنسوب به جد اعلای خود از اهل بصره است ، و حافظ و بسیارحدیث بود. از ابویعقوب اسحاق بجیرمی و ابوالعباس احمدبن عبدالرحمن خارکی و ابوالقاسم عبیداﷲبن محمدبن بابویه و جز آنان حدیث سماع کرد، و ابومحمد عبدالعزیزبن محمد نخشبی و ابوالفضل جعفربن یحیی حکاک و ابواسحاق ابراهیم بن احمدبن عبداﷲ خزاعی و گروهی دیگر از وی سماع حدیث کردند. (از انساب سمعانی ورق 408 ب ).


غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) حسن بن علی بن ابراهیم بن زبیر، مکنی به ابومحمد و ملقب به قاضی مهذب الدین . اوبرادر احمدبن علی بن ابراهیم (متوفی به سال 563 هَ .ق .) بود و با اینکه در دانش به پایه ٔ برادرش نمیرسید اما در شعر بر وی برتری داشت . این دو بیت ازوست :
و تری المجرة و النجوم کانما
تسقی الریاض بجدول ملان
و لو لم تکن نهراً لما عامت بها
ابداً نجوم الحوت و السرطان .

(از قاموس الاعلام ترکی ).



غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) سعدبن محمدبن صبیح ، ملقب به استاد و مکنی به ابوعثمان . او از بلده ٔ قیروان و از قبیله ٔ غسان و از اعلام علمای عربیت و نحوی و ادیب متفنن بود. وی از تقلید بسیار نکوهش میکرد و میگفت : آن ناشی از قلت عقل و دنأت همت است . از تألیفات اوست : الاستیعاب ، الامالی ، توضیح المشکل فی القرآن ، الرد علی الملحدین ، المقالات در اصول و جز آن . صاحب روضات به نقل از بغیة (که ظاهراً بغیة الوعاة سیوطی است ) وفات او را در حدود 300 هَ . ق . آورده ، و در جای دیگر از کتاب روضات گوید، غسانی به سال 400 هَ . ق . مقتول شد. (از ریحانة الادب ج 3 ص 158).


غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) محمدبن احمدبن محمدبن جمیع غسانی صیدانی یا صیداوی . او از اهل صیدا بود. به دیار مصر و عراق و بلاد فارس و اهواز سفر کرد، و از شیوخ آن نواحی روایتهای بسیار نقل کرد. پسرش ابوالحسن و همچنین ابوسعد احمدبن محمدبن عبداﷲ مالینی صوفی و ابونصر عبدالرحمن بن ابی عقیل صوری و ابونصر حسین بن محمدبن احمدبن طلاب خطیب دمشقی از وی روایت کنند. او به سال 306 هَ . ق . در صیدا متولد شد و پس از سال 374 درگذشت . (از انساب سمعانی ورق 357 ب ).


غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) مرفدةبن قضاعة. او از اهل شام بود، و از اوزاعی و سعیدبن عبدالعزیز روایت کند، و هشام و ابن عمار از وی روایت کنند. (از انساب سمعانی ورق 357ب ).


غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) مملوک ، مکنی به ابومحمد، شاعری مقل است . (فهرست ابن الندیم ).


غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ )یحیی بن یحیی غسانی . قاضی دمشق . او از سعیدبن مسیب وعروةبن زبیر و عمرة بنت عبدالرحمن و دیگران روایت کرد، و محمدبن اسحاق و سفیان بن عیینه و پسرش هشام بن یحیی از وی روایت کردند. وی از ثقات به شمار می آید و ثقة یحیی بن معین است و به سال 135 هَ . ق . درگذشت .


غسانی . [ غ َس ْ سا ] (ص نسبی ) منسوب به غسان . رجوع به غسان شود.
- ملوک غسانی ؛ رجوع به غسانیان شود.
|| (ع ص ) نیک . نیکوروی و خوب صورت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار زیبا. (از اقرب الموارد).


غسانی . [ غ َس ْ سا] (اِخ ) (427-498 هَ . ق .) حسین بن محمدبن احمد حافظجیانی اندلسی ، مکنی به ابوعلی و ابوالعباس . او از مشاهیر محدثین و ادبا بود، و در حسن خط و اشعار و نوادر و انساب نیز حظی وافر داشت . و در جامع قرطبه مرجعاستفاده ٔ اعیان افاضل بوده است . و کتاب «تقیید الهمل » در ضبط اسامی مشتبهه ٔ رجال صحیحین از آثار سودمنداوست ، او بنا به نوشته ٔ ابن خلکان در محرم 427 هَ . ق . در شهر جیان واقع در اندلس ولادت یافت و شب جمعه 12 شعبان 498هَ . ق . درگذشت . صاحب کشف الظنون سال ولادت مذکور را سال وفات نوشته است و صحیح نیست . (از ریحانة الادب ج 3 ص 157). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.


غسانی . [ غ َس ْسا ] (اِخ ) طاهر. او در زمان طفولیت شاپور بر ایران لشکر کشید و تیسفون تختگاه ساسانیان را غارت کرد و شاپور چون به حد مردی رسید به جنگ وی رفت و او را بگرفت و بکشت . رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 107 شود.


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] غسانی (ابهام زدایی). غسانی ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • ابوالقاسم بن محمد غسانی، مشهور به وزیر از اطبای قرن دهم و یازدهم هجری• شمس الدین مظفر غسانی، دومین پادشاه از خاندان رسولی در یمن• جبلة بن ایهم غسانی، از امرای آل جَفْنَه و آخرین پادشاه از سلسله غسّانیان در شام• حسان بن نعمان غسانی، امیر و فاتح عرب در سده اول هجری و از امرای شام• حسین بن محمد غسانی، محدّث و رجالی اهل سنّت و از عالمان اندلس• محمد بن یحیی غسانی، قاضی ، کاتب و ادیب اندلسی
...


کلمات دیگر: