کلمه جو
صفحه اصلی

غفل

فرهنگ فارسی

جمع غافل

لغت نامه دهخدا

غفل. [ غ َ ف َ ] ( ع مص ،اِمص ، اِ ) به معانی غفلة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به غفلة شود. || افزون و بلند و فراخی زیست. ( منتهی الارب ): الکثیرالرفیع، والسعة من العیش ، یقال : هو فی غفل من عیشة. ( اقرب الموارد ). صاحب تاج العروس آرد: «الغفل محرکة، الکثیر الرفیع ( به غین معجمه ) والسعة من العیش » بنابراین غفل به معنی زندگی فراخ و خوش است . || ( مص ) نیم خواب شدن. چرت زدن. خواب سبک کردن. خوابیدن. ( دزی ج 2 ص 218 ) .

غفل. [غ ُ ] ( ع ص ) آنکه از خیر و شر او امید و بیم نباشد. ( منتهی الارب ). آنکه امیدی به خیر او نیست و از شر اونمیترسند. ( اقرب الموارد ). || بی علامت و نشان از تیر قمار و راه و جز آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || زمین مانده که در آن نشان عمارت نباشد. کسائی گوید: زمینی که بی باران باشد. ( از منتهی الارب ). زمین بی نشان. ( دهار ). زمینی که نشان نبود در وی. ( مهذب الاسماء ). زمین که عمارت و نشان در آن نباشد. ( از اقرب الموارد ). زمین افتاده که در وی اثر عمارت نباشد. || ستور بی داغ. ( منتهی الارب ). چارپایی که داغ و نشانه نداشته باشد. ( از اقرب الموارد ). یقال : ناقة غفل ؛ اشتری که داغ ندارد. ( مهذب الاسماء ). || تیر قمار بی بهره و بی تاوان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مرد که گوهر نسب ندارد. ( منتهی الارب ). آنکه حسب ندارد. ( از اقرب الموارد ). || شعر که قائلش معلوم نگردد. ( منتهی الارب ). کقوله : «ان القصائد شرها أغفالها؛ یعنی بدترین قصاید آن است که گوینده آن معلوم نباشد». ( از اقرب الموارد ). || شاعر گمنام. ( منتهی الارب ). الشاعر المجهول. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) پشم شتر. ( منتهی الارب ). اوبارالابل. ( از اقرب الموارد ). ج ، اَغفال. ( منتهی الارب ).( اقرب الموارد ). || ( ص ) رجل غفل ؛ مرد ناآزموده کار. ( منتهی الارب ). کارهاناآزمود. ج ، اَغفال. ( مهذب الاسماء ). مرد بی تجربه در امور. ( از اقرب الموارد ). || ناقة غفل ؛ شترماده بی شیر. ( منتهی الارب ). || کتاب غفل ؛ غیر مفید. ( مهذب الاسماء ). || محروم. عاری و بی بهره. غفل مِن... || بی نقطه. حرف بی نقطه. ( دزی ج 2 ص 219 ).

غفل. [ غ ُف ْ ف َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ غافل. ( اقرب الموارد ). رجوع به غافل شود.

غفل . [ غ َ ف َ ] (ع مص ،اِمص ، اِ) به معانی غفلة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به غفلة شود. || افزون و بلند و فراخی زیست . (منتهی الارب ): الکثیرالرفیع، والسعة من العیش ، یقال : هو فی غفل من عیشة. (اقرب الموارد). صاحب تاج العروس آرد: «الغفل محرکة، الکثیر الرفیع (به غین معجمه ) والسعة من العیش » بنابراین غفل به معنی زندگی فراخ و خوش است . || (مص ) نیم خواب شدن . چرت زدن . خواب سبک کردن . خوابیدن . (دزی ج 2 ص 218) .


غفل . [ غ ُف ْ ف َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غافل . (اقرب الموارد). رجوع به غافل شود.


غفل . [غ ُ ] (ع ص ) آنکه از خیر و شر او امید و بیم نباشد. (منتهی الارب ). آنکه امیدی به خیر او نیست و از شر اونمیترسند. (اقرب الموارد). || بی علامت و نشان از تیر قمار و راه و جز آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زمین مانده که در آن نشان عمارت نباشد. کسائی گوید: زمینی که بی باران باشد. (از منتهی الارب ). زمین بی نشان . (دهار). زمینی که نشان نبود در وی . (مهذب الاسماء). زمین که عمارت و نشان در آن نباشد. (از اقرب الموارد). زمین افتاده که در وی اثر عمارت نباشد. || ستور بی داغ . (منتهی الارب ). چارپایی که داغ و نشانه نداشته باشد. (از اقرب الموارد). یقال : ناقة غفل ؛ اشتری که داغ ندارد. (مهذب الاسماء). || تیر قمار بی بهره و بی تاوان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد که گوهر نسب ندارد. (منتهی الارب ). آنکه حسب ندارد. (از اقرب الموارد). || شعر که قائلش معلوم نگردد. (منتهی الارب ). کقوله : «ان القصائد شرها أغفالها؛ یعنی بدترین قصاید آن است که گوینده ٔ آن معلوم نباشد». (از اقرب الموارد). || شاعر گمنام . (منتهی الارب ). الشاعر المجهول . (از اقرب الموارد). || (اِ) پشم شتر. (منتهی الارب ). اوبارالابل . (از اقرب الموارد). ج ، اَغفال . (منتهی الارب ).(اقرب الموارد). || (ص ) رجل غفل ؛ مرد ناآزموده کار. (منتهی الارب ). کارهاناآزمود. ج ، اَغفال . (مهذب الاسماء). مرد بی تجربه در امور. (از اقرب الموارد). || ناقة غفل ؛ شترماده ٔ بی شیر. (منتهی الارب ). || کتاب غفل ؛ غیر مفید. (مهذب الاسماء). || محروم . عاری و بی بهره . غفل مِن ... || بی نقطه . حرف بی نقطه . (دزی ج 2 ص 219).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۳۵(بار)
عدم توجه. اشتباه . کفار دوست دارند که ایکاش از اسلحه و متاع‏های خویش غفلت می‏کردید. آیه روشن می‏کند: غفلت آن است که چیزی حاضر باشد ولی انسان به آن توجه نکند و آن را فراموش کند. لذا در مجمع ذیل آیه 131 سوره انعام فرموده: غفلت ضد یقظه است یقظه یعنی بیداری و توجه و در نهج‏البلاغه خطبه 151 فرموده: «وَاسْتَیْقِظْ مِنْ غَفْلَتِکَ» از غفلت بیدار شو. ایضاً در مجمع ذیل آیه 74 بقره فرموده: «اَلْغَفْلَةُ السَّهْوُ عَنِ الشَّیْ‏ءِ» و آن رفتن از ذهن است بعد از توجه. به قول راغب:آن سهوی است که از کمی حفظ و کمی توجه عارض شود . خدا از آنچه می‏کنید در غفلت و بی خبری نیست. *** ناگفته نماند: غفلت چنانکه گفته شد عدم توجه به چیز موجود است غفلت گاهی عذر مقبول است و آن در صورتی است که علت غفلت عدم اتمام حجت باشد مثل . یعنی انذار و ارسال رسل برای آن بود که خدا قریه‏ها را روی ظلمی که در حال غفلت می‏کند هلاک نمی‏کند. روشن است که غفلت در اینجا عذر مقبول است عبارت اخرای این، آیه . است ایضاً آیه . که خطاب به حضرت رسول «صلی اللَّه علیه و آله» است و مراد از آن عدم توجّه است نه ذم. ولی غالباً علّت آن عدم دقت خود شخص است و در آن صورت مذموم است و عذر نیست مثل . . در بیشتر آیات که غفلت درباره مردم به کار رفته مراد از آن غفلت غیر معذور و در مقام ذم است. . اغفال یعنی واداشتن به غفلت و تسلیط غفلت بر شخص. یعنی اطاعت مکن از کسی که قلب او را از یاد خدا غافل کرده‏ایم و تابع هوای خود شده است. اینگونه اشخاص در اثر اعمال بد خویش چنین مجازات شده‏اند و خود مقدمه آن را فراهم آورده‏اند چنانکه فرموده: . یعنی چون منحرف شدند خدا قلوبشان را منحرف کرد. ایضاً . . مراد از غافلات زنانی است که از زنا بی خبر و نسبت به آن بی توجه‏اند یعنی آنان که به زنان عفیف و بی خبر و مؤمن، نسبت به زنا می‏دهند در دنیا و آخرت مورد لعنت خدایند.


کلمات دیگر: