کلمه جو
صفحه اصلی

غسق

عربی به فارسی

تاريک وروشن , هواي گرگ وميش , هنگام غروب , تاريک نمودن


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) نیک تاریک شدن شب ۲ - ( اسم ) تاریکی اول شب ظلمت پس از غروب .

فرهنگ معین

(غَ سَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) تاریک شدن شب . ۲ - (اِ. ) تاریکی اول شب .

لغت نامه دهخدا

غسق . [ غ َ ] (ع مص ) باران ریزه باریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غَسَقان . (منتهی الارب ). || غسق لبن ؛ ریزان گردیدن شیر از پستان . نیک تاریک شدن شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت تاریک شدن شب . (اقرب الموارد). غَسَق . غَسَقان . (منتهی الارب ). || غسق جراحت ؛ دویدن زرداب از آن . (تاج المصادر بیهقی ). غسق الجرح غسقاً و غسقاناً؛ سال منه شی ٔ اصفر. (اقرب الموارد). || غسق عین ؛ دویدن آب از چشم و تاریک شدن آن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). غسقت العین غسقاً؛ دمعت و أظلمت . (المنجد).


غسق. [ غ َ ] ( ع مص ) باران ریزه باریدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غَسَقان. ( منتهی الارب ). || غسق لبن ؛ ریزان گردیدن شیر از پستان. نیک تاریک شدن شب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سخت تاریک شدن شب. ( اقرب الموارد ). غَسَق. غَسَقان. ( منتهی الارب ). || غسق جراحت ؛ دویدن زرداب از آن. ( تاج المصادر بیهقی ). غسق الجرح غسقاً و غسقاناً؛ سال منه شی اصفر. ( اقرب الموارد ). || غسق عین ؛ دویدن آب از چشم و تاریک شدن آن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). غسقت العین غسقاً؛ دمعت و أظلمت. ( المنجد ).

غسق. [ غ َ س َ ] ( ع مص ) نیک تاریک شدن شب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سخت تاریک شدن. ( اقرب الموارد ). تاریک شدن. ( ترجمان علامه جرجانی ). تاریک شدن شب. ( مصادر زوزنی ). || ( اِ ) تاریکی اول شب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). اول تاریکی شب. ( مهذب الاسماء ). ظلمة اول اللیل او دخول اوله حین یختلط الظلام. ( اقرب الموارد ). تاریکی پس از مغرب. تاریکی که در وقت غروب پدید آید : از رواح تا صباح و از فلق تا غسق بر سرکوی دوست معتکف و مجاور بودی. ( سندبادنامه ص 188 ).
نور غالب ایمن از کسف و غسق
در میان اصبعین نور حق.
مولوی ( مثنوی ).
آنچنانش انس و مستی داد حق
که نه زندان یادش آمد نه غسق.
مولوی ( مثنوی ).
|| تاریکی شب. ( دهار ) ( ترجمان علامه جرجانی ). || چیزی است از ریخته های طعام مثل زؤان و مانند آن. شی من قماش الطعام کالزؤان و نحوه. ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ) ( قطر المحیط ) .

غسق . [ غ َ س َ ] (ع مص ) نیک تاریک شدن شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت تاریک شدن . (اقرب الموارد). تاریک شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). تاریک شدن شب . (مصادر زوزنی ). || (اِ) تاریکی اول شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). اول تاریکی شب . (مهذب الاسماء). ظلمة اول اللیل او دخول اوله حین یختلط الظلام . (اقرب الموارد). تاریکی پس از مغرب . تاریکی که در وقت غروب پدید آید : از رواح تا صباح و از فلق تا غسق بر سرکوی دوست معتکف و مجاور بودی . (سندبادنامه ص 188).
نور غالب ایمن از کسف و غسق
در میان اصبعین نور حق .

مولوی (مثنوی ).


آنچنانش انس و مستی داد حق
که نه زندان یادش آمد نه غسق .

مولوی (مثنوی ).


|| تاریکی شب . (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || چیزی است از ریخته های طعام مثل زؤان و مانند آن . شی ٔ من قماش الطعام کالزؤان و نحوه . (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (قطر المحیط) .

فرهنگ عمید

تاریکی، تاریکی اول شب.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی غَسَقِ: اولین مرحله از ظلمت و تاریکی شب (کلمه غسق به معنای اولین مرحله از ظلمت شب است ، وقتی گفته میشود قد غسق اللیل معنایش این است که تاریکی شب فرا رسید ، و غاسق شب ، آن ساعتی است که شفق و سرخی سمت مغرب ناپدید شود . )
معنی غَاسِقٍ: ابتدای تاریکی شب (کلمه غسق به معنای اولین مرحله از ظلمت شب است ، وقتی گفته میشود قد غسق اللیل معنایش این است که تاریکی شب فرا رسید ، و غاسق شب ، آن ساعتی است که شفق و سرخی سمت مغرب ناپدید شود . )
ریشه کلمه:
غسق (۴ بار)

. راغب غسق را شدت ظلمت گفته و گوید «غَسَقُ اللَّیْلُ: شِدَّةُ ظُلْمَتِهِ» در نهج البلاغه خطبه 48 آمده: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ کُلَّما وَقَبَ لَیْلٌ وَ غَسَقَ» حمد خدا را هر وقت که شبی درآید و تیره شود. ولی مجمع، قاموس و اقرب آن را تاریکی اول شب گفته‏اند به هر حال معنی آن تاریکی است خواه شدید باشد یا خفیف. معانی دیگری نیز از قبیل پر شدن و سیلان دارد طبرسی اصل آن را جریان با ضرر گفته است یعنی: نماز را از ظهر تا تاریکی شب (نصف شب) به جای آور همچنین نماز فجر را به جای آور. رجوع شود به «دلوک» که معنی آیه در آنجا توضیح داده شده. . «غاسق» را شب تاریک، ماه گرفته شده و هجوم کننده با ضرر گفته‏اند در نهایه و کشاف هست: عایشه گوید: رسول خدا «صلی اللَّه و علیه و آله» دست مرا گرفت به ماه اشاره کرده فرمود: «تَعَوَّذی بِاللَّهِ مِنْ شَرِّ هذا فَاِنَّهُ الْغاسِقُ اِذا وَقَبَ وَ وُقُوبُهُ دُخُولُهُ فَی‏الْکُسُوفِ وَاسْوِدادُهُ». ناگفته نماند: «الفلق» اعم و شامل هر شکافته شده است و نیز «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ» اعم و شامل همه مخلوقات است، باید «غاسق» را نیز اعم گرفت تا در ردیف ماقبل بوده باشد چنانکه «النَّفَّاثاتِ» در مابعد نیز اعم است. لزومی ندارد که آن را شب تاریک معنی کنیم و اگر شب و غیره بالخصوص مراد بود لازم بود «الغاسق» گفته شود بهتر است آن را هاجم با ضرر، چنانکه طبرسی فرموده یا هاجم مخفی معنی کنیم زیرا غسق به معنی تاریکی است و آن توأم با پنهانی و خفا است و از مطلق غاسق به خدا پناه برده نشده بلکه با قید «اِذا وَقَبَ» میلیونها دردها، میکروب‏ها، سرطان‏ها، طاعون‏ها، تصادفات، ضررها و غیره هست که همه مخفی و بی خبر به انسان هجوم می‏کنند و انسان آن وقت متوجه می‏شود که وارد شده و کار خود را کرده‏اند جلوگیری از آنها فقط با پناه بردن به خداست که قادر بر دفع همه آنهاست معنی آیات چنین می‏شود: بگو پناه می‏برم به پروردگار فلق (مخلوق) از شر هر آنچه آفریده و از شر مهاجم پنهانی که داخل شود. رجوع شود به «فلق». *** . . غساق فقط دو بار در قرآن مجید به کار رفته و روشن است که از طعام اهل آتش می‏باشد طبرسی رحمه‏اللَّه آن را چرک بدبو گفته و علت تسمیه را جریان چرک ذکر کرده است گویند: «غَسَقَتِ الْقُرْحَةُ» یعنی چرک زخم جاری شد. راغب گوید: آنچه از پوست اهل آتش متقاطر شود. بعضی‏ها غساق را آب کدر و کثیف گفته‏اند و چون غساق در آیه مقابل «شراب» آمده ممکن است مراد از آن آب کثیف باشد.

جدول کلمات

تاریکی

پیشنهاد کاربران

اول تاریکی شب

ب نام الله

غسق صفت شب است و سیاهی کامل اطلاق میگردد.
در ضمن آسمان فجر و غروب، هیچ یک به روز و شب اطلاق نمیگردد، بلکه برزخ است میان روز و شب همچون برزخی میان دو دریای شور و شیرین


کلمات دیگر: