مغیره بن اخنس بن شریق ثقفی صحابی و شاعر است زبیر بن العوام را هجو کرد و در یوم الدار با عثمان بن عفان کشته شد
غیری
فرهنگ فارسی
مغیره بن اخنس بن شریق ثقفی صحابی و شاعر است زبیر بن العوام را هجو کرد و در یوم الدار با عثمان بن عفان کشته شد
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
غیری. [ غ َ ] ( ص نسبی ، اِ ) اجنبی. بیگانه. ( از ناظم الاطباء ) دیگری. شخص دیگر :
از خود و غیری چنان فارغ شدم کز فارغی
خط بخاقانی و خاقان درکشم هر صبحدم.
از سر غیرت جهانی میکنم.
حرامم باد اگر من جان بجای دوست بگزینم.
غیری. [ ] ( اِ ) مسطحی چهارضلعی که یک ضلع آن بقدر واحد از ضلع مجاور بزرگتر باشد. بیرونی در التفهیم ( ص 35 ) گوید: عدد مسطح آن است که از دو عدد بجای آید که یکی چند بار دیگر کنی ، اگر این دو عدد یکدیگر را راست باشند این مسطح که از آن گرد آید مربع باشد. و اگر میان آن دو عدد یکی فضله بود آنچه گرد آید او را غیری خوانند چون دوازده که از سه آید چهار بار کرده. و میان سه و چهار یکی فضله است. و اگر میان آن دو عدد فضله بیش از یکی باشد او رامستطیل خوانند چون دوازده اگر از دو شش بار کرده آید که میان دو و شش فضله بیشتر است از یکی ، و این دوازده از یک سو غیری است وز دیگر سو مستطیل - انتهی.
غیری. [ غ ِ ی َ ] ( اِخ ) مغیرةبن اخنس بن شریق ثقفی. صحابی است و شاعر است زبیربن العوام را هجو کردو در یوم الدار با عثمان بن عفان کشته شد. ( از الاعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 198 ). رجوع به غِیَرَة و مغیرة شود.
غیری . [ ] (اِ) مسطحی چهارضلعی که یک ضلع آن بقدر واحد از ضلع مجاور بزرگتر باشد. بیرونی در التفهیم (ص 35) گوید: عدد مسطح آن است که از دو عدد بجای آید که یکی چند بار دیگر کنی ، اگر این دو عدد یکدیگر را راست باشند این مسطح که از آن گرد آید مربع باشد. و اگر میان آن دو عدد یکی فضله بود آنچه گرد آید او را غیری خوانند چون دوازده که از سه آید چهار بار کرده . و میان سه و چهار یکی فضله است . و اگر میان آن دو عدد فضله بیش از یکی باشد او رامستطیل خوانند چون دوازده اگر از دو شش بار کرده آید که میان دو و شش فضله بیشتر است از یکی ، و این دوازده از یک سو غیری است وز دیگر سو مستطیل - انتهی .
از خود و غیری چنان فارغ شدم کز فارغی
خط بخاقانی و خاقان درکشم هر صبحدم .
خاقانی .
هرچه غیری از تو لافی میزند
از سر غیرت جهانی میکنم .
خاقانی .
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان بجای دوست بگزینم .
حافظ.
غیری . [ غ َ را ] (ع ص ) زن رشکن . (از مهذب الاسماء). مؤنث غَیران . ج ، غَیاری ̍. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). زنی که بر شوهر خود رشک برد. زن غیرتمند نسبت به شوهر خود. رجوع به غَیران شود.
غیری . [ غ ِ ی َ ] (اِخ ) مغیرةبن اخنس بن شریق ثقفی . صحابی است و شاعر است زبیربن العوام را هجو کردو در یوم الدار با عثمان بن عفان کشته شد. (از الاعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 198). رجوع به غِیَرَة و مغیرة شود.