کلمه جو
صفحه اصلی

فالق

فرهنگ اسم ها

اسم: فالق (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: fāleq) (فارسی: فالِق) (انگلیسی: falegh)
معنی: شکافنده، [این واژه برگرفته از «فالق الاصباح» به معنی شکافنده ی صبح گاهان، روشن کننده ی صبح و همینطور خداوند است و از قرآن کریم گرفته شده است]

(تلفظ: fāleq) (عربی) (در قدیم) شکافنده . ]این واژه بر گرفته از ' فالق ‌الاصباح ' به معنی شکافنده‌ی صبح‌گاهان، روشن کننده‌ی صبح و همینطور خداوند است و از قرآن کریم گرفته شده است[.


فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) شکافنده ۲ - بیرون آورنده برگ دانه بشکافتن ۳ - ( اسم ) شکاف کوه ۴ - زمین پست میان دو پشته .
موضعی است مر بنی کلاب را و در آن آبکی است . از منازل ابی بکر بن کلاب است در نجد .

فرهنگ معین

(لِ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) شکافنده . ۲ - (اِ. ) شکاف کوه . ۳ - زمین پست میان دو پشته .

لغت نامه دهخدا

فالق. [ ل ِ ] ( ع ص ، اِ ) شکاف کوه.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || درخت خرمایی که در حال شکوفه کردن باشد. ( از منتهی الارب ). || زمین پست میان دو پشته. ( منتهی الارب ).
- فالق الاصباح ؛ شکافنده صبح ، یعنی خدا. ( از فرهنگ نظام ) :
فالق الاصباح اسرافیل وار
جمله را در صورت آردآن دیار.
مولوی.
- فالق الحب ؛ آفریننده ٔآن یا برون آرنده برگش به شکافتن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

فالق. [ ل ِ ] ( اِخ ) موضعی است مر بنی کلاب را، و در آن آبکی است. ( منتهی الارب ). از منازل ابوبکربن کلاب است در نجد. ( از معجم البلدان ).

فالق . [ ل ِ ] (اِخ ) موضعی است مر بنی کلاب را، و در آن آبکی است . (منتهی الارب ). از منازل ابوبکربن کلاب است در نجد. (از معجم البلدان ).


فالق . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) شکاف کوه .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || درخت خرمایی که در حال شکوفه کردن باشد. (از منتهی الارب ). || زمین پست میان دو پشته . (منتهی الارب ).
- فالق الاصباح ؛ شکافنده ٔ صبح ، یعنی خدا. (از فرهنگ نظام ) :
فالق الاصباح اسرافیل وار
جمله را در صورت آردآن دیار.

مولوی .


- فالق الحب ؛ آفریننده ٔآن یا برون آرنده ٔ برگش به شکافتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

شکافنده.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی فَالِقُ: شکافنده
ریشه کلمه:
فلق (۴ بار)

«فالِق» از مادّه «فَلْق» (بر وزن فرق) به معنای شکافتن چیزی و جدا کردن بعضی از بعض دیگر است.
«فَلَق» (بر وزن شفق) از مادّه «فَلْق» (بر وزن خلق) در اصل، به معنای شکافتن چیزی و جدا کردن بعضی از بعضی دیگر است، و از آنجا که به هنگام دمیدن سپیده صبح، پرده سیاه شب می شکافد، این واژه به معنای طلوع صبح، به کار رفته، همان گونه که «فجر» نیز به همین مناسبت بر طلوع صبح اطلاق می شود.
بعضی آن را به معنای همه موالید و تمام موجودات زنده، اعم از انسان، حیوان و گیاه می دانند; چرا که تولد این موجودات که با شکافتن دانه و تخم و مانند آن صورت می گیرد، از عجیب ترین مراحل وجود آنها است، و در حقیقت، هنگام تولد، جهش عظیمی در آن موجود رخ می دهد و از جهانی به جهان دیگری گام می نهد.
بعضی نیز مفهوم «فلق» را از این هم گسترده تر گرفته اند، و آن را به هر گونه آفرینش و خلقت، اطلاق کرده اند; چرا که با آفرینش هر موجود، پرده عدم شکافته می شود و نور وجود آشکار می گردد.
هر یک از این معانی سه گانه (طلوع صبح ـ تولد موجودات زنده ـ آفرینش هر موجود) پدیده ای است عجیب، که دلیل بر عظمت پروردگار و خالق و مدبر آن است، و توصیف خداوند به این وصف، دارای مفهوم و محتوای عمیقی است.

پیشنهاد کاربران

فلق به معنی جدایی میشه انگار ، من برا اسم پسر انتخاب کرده بودم تو معنی طلوع خورشید.


کلمات دیگر: