جراحت روان
مجدی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مجدی. [ م َ ] ( اِ ) نوعی از خربوزه. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) :
هر جا رطبی تری است نجدی
آمناگوی شهد مجدی است.
مجدی. [ م ُ ] ( ع ص ) جراحت روان. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). زخم روان و جاری. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دهنده و بخشنده و عطا کننده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).
هر جا رطبی تری است نجدی
آمناگوی شهد مجدی است.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
مجدی. [ م ُ ] ( ع ص ) جراحت روان. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). زخم روان و جاری. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دهنده و بخشنده و عطا کننده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).
مجدی . [ م َ ] (اِ) نوعی از خربوزه . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) :
هر جا رطبی تری است نجدی
آمناگوی شهد مجدی است .
هر جا رطبی تری است نجدی
آمناگوی شهد مجدی است .
محسن تأثیر (از آنندراج ).
مجدی . [ م ُ ] (ع ص ) جراحت روان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). زخم روان و جاری . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دهنده و بخشنده و عطا کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
کلمات دیگر: