کلمه جو
صفحه اصلی

survival


معنی : بقاء، ابقاء، برزیستی
معانی دیگر : بقا، پایندگی، بازمانی، پایند پذیری، پایست، ماندگاری، زنده مانی

انگلیسی به فارسی

ابقا ، بقا، برزیستی


بقاء، ابقاء، برزیستی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the act of surviving, or the fact of having survived.

- With little water, their survival in the desert was not likely.
[ترجمه دریا مالکی] با کمی آب، احتمال زنده ماندن آنها در صحرا کم بود.
[ترجمه M.Sh] با آب کم، بقای آنها در بیابان غیر ممکن بود
[ترجمه ترگمان] با کمی آب، زنده ماندن آن ها در صحرا محتمل نبود
[ترجمه گوگل] با آب کم، بقای آنها در صحرا احتمالا نبود
- The survival of all the passengers on the doomed flight was extraordinary.
[ترجمه ترگمان] بقای تمام مسافران در پرواز محکوم به فنا فوق العاده بود
[ترجمه گوگل] بقای تمام مسافران در پرواز محکوم شد فوق العاده بود
صفت ( adjective )
• : تعریف: of or relating to things that are needed to survive, esp. in a difficult environment or in circumstances of crisis.
مشابه: living

- survival tools
[ترجمه ترگمان] ابزارهای بقا
[ترجمه گوگل] ابزار بقا

• act of surviving; continuation of life or existence (beyond that of another person, thing or event)
survival is the fact of continuing to live or exist in spite of great danger or difficulty.
something that is a survival from an earlier time has continued to exist from that time; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] بقا

مترادف و متضاد

بقاء (اسم)
durability, permanence, eternity, duration, perpetuity, survival, survivorship, survivance

ابقاء (اسم)
maintenance, retention, survival, survivorship, survivance

برزیستی (اسم)
survival, survivance

جملات نمونه

1. the survival of the soul after death
پایندگی روح پس از مرگ

2. struggle for survival
پیکار ماندگاری،تنازع بقا

3. the wife's survival after the husband
زنده ماندن زن پس از شوهر

4. humanity's hope for survival
امید بشر به بقا

5. their hope for survival gradually withered away
امید آنها به زنده ماندن کم کم تبدیل به یاس شد.

6. our fusion will insure our survival
همبستگی ما بقای ما را تضمین خواهد کرد.

7. The study showed improved survival of patients using the drug.
[ترجمه ترگمان]این مطالعه، زنده ماندن بیماران با استفاده از این دارو را نشان داد
[ترجمه گوگل]این مطالعه نشان داد که بقای بیماران با استفاده از دارو بهبود یافته است

8. The man's survival was surprising, as the doctors thought he would die.
[ترجمه ترگمان]زنده ماندن این مرد شگفت انگیز بود، همان طور که دکترها فکر می کردند او خواهد مرد
[ترجمه گوگل]بقای انسان شگفت انگیز بود، پزشکان فکر می کردند او می میرد

9. The campaign will hopefully ensure the survival of the tiger.
[ترجمه ترگمان]این مبارزه امید به زنده ماندن ببرها را تضمین می کند
[ترجمه گوگل]امیدواریم این کمپین بقای ببر را تضمین کند

10. The soldiers were well-grounded in survival skills.
[ترجمه ترگمان]سربازان به خوبی در مهارت های بقا مستقر شده بودند
[ترجمه گوگل]سربازان در مهارت های زنده ماندن محکم بودند

11. Animals have a natural instinct for survival.
[ترجمه ترگمان]حیوانات یه غریزه طبیعی برای زنده موندن دارن
[ترجمه گوگل]حیوانات غریزه طبیعی برای بقا هستند

12. For the first time since creation, the survival of the Earth is entirely in our hands.
[ترجمه ترگمان]برای اولین بار از زمان ایجاد، بقای زمین به طور کامل در دستان ما است
[ترجمه گوگل]برای اولین بار از زمان ایجاد، بقای زمین به طور کامل در دست ما است

13. Illegal hunting is threatening the survival of the species.
[ترجمه ترگمان]شکار غیر قانونی، بقای این گونه ها را تهدید می کند
[ترجمه گوگل]شکار غیرقانونی بقای گونه ها را تهدید می کند

14. We must take steps now to ensure the survival of these animals.
[ترجمه ترگمان]ما باید برای تضمین بقای این حیوانات اقدام کنیم
[ترجمه گوگل]ما اکنون باید اقداماتی را برای اطمینان از بقای این حیوانات انجام دهیم

15. Commercial exploitation of resources threatens our survival.
[ترجمه ترگمان]بهره برداری تجاری از منابع، بقای ما را تهدید می کند
[ترجمه گوگل]بهره برداری تجاری از منابع، بقای ما را تهدید می کند

16. Ask for the free booklet "Debt: a Survival Guide".
[ترجمه ترگمان]درخواست دفترچه رایگان \"بدهی: راهنمای بقا\"
[ترجمه گوگل]بپرسید که 'کتاب بدهی یک راهنمای بقا' را بخوانید

17. What are her chances of survival?
[ترجمه ترگمان]چه شانسی برای زنده موندن داره؟
[ترجمه گوگل]شانس زنده ماندن او چیست؟

18. Life became a struggle for survival.
[ترجمه ترگمان]زندگی برای بقا مبارزه کرد
[ترجمه گوگل]زندگی برای مبارزه برای بقا تبدیل شد

19. Exporting is necessary for our economic survival.
[ترجمه ترگمان]صادرات برای بقای اقتصادی ما ضروری است
[ترجمه گوگل]صادرات برای بقای اقتصادی ما ضروری است

the survival of the soul after death

پایندگی روح پس از مرگ


the wife's survival after the husband

زنده ماندن زن پس از شوهر


پیشنهاد کاربران

ادامه حیات

زائده

زنده ماندن، دوام آوردن

بقا. بازمانده. اخرین نفر. پاینده. زنده ماندن

اجمالی

جان سالم به در بردن

برای زنده ماندن
برای بقاء
نجات دهنده

بقا بخش
نجات دهنده

survival ( مهندسی منابع طبیعی - شاخة حیات وحش )
واژه مصوب: بقا
تعریف: ادامة زندگی، به ویژه در شرایط دشوار


کلمات دیگر: