کلمه جو
صفحه اصلی

collective


معنی : انبوه، بهم پیوسته، اجتماعی، جمعی، اشتراکی، مشاع
معانی دیگر : همگانی، دسته جمعی، مشترک، گروهی، مزرعه ی اشتراکی، (دستور زبان - اسم) جمع، گردآوری شده، وابسته به گردآوری

انگلیسی به فارسی

جمعی، اشتراکی، اجتماعی، انبوه، بهم پیوسته، مشاع


به‌هم پیوسته، انبوه، اشتراکی، اجتماعی، جمعی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: formed by collecting; combined to make a whole.

- Peasants were brought from other areas to work on the large collective farms established by the government.
[ترجمه ترگمان] روستاییان از مناطق دیگر برای کار بر روی مزارع جمعی بزرگ که توسط دولت تاسیس شده بود، آورده شدند
[ترجمه گوگل] دهقانان از نواحی دیگر به کار خود در مزارع انبوه بزرگ تاسیس شده توسط دولت آمدند

(2) تعریف: of or relating to a group that is composed of individuals but is considered together.
متضاد: individual
مشابه: common, communal, general

- With so many people being affected by the proposed project, we thought it was important to make a collective decision about it.
[ترجمه ترگمان] با توجه به اینکه بسیاری از مردم تحت تاثیر پروژه پیشنهادی قرار گرفتند، فکر کردیم مهم است که در مورد آن تصمیم جمعی بگیریم
[ترجمه گوگل] با توجه به این که بسیاری از افراد تحت تاثیر پروژه های پیشنهادی قرار گرفته اند، ما فکر می کنیم که تصمیم گیری جمعی در مورد آن مهم است

(3) تعریف: of a noun, singular in its apparent form but denoting a group of things or persons.

- The words "group," "herd," and "police" are examples of collective nouns.
[ترجمه ترگمان] کلمه \"گروه\"، \"گله\"، و \"پلیس\" نمونه هایی از اسامی جمعی هستند
[ترجمه گوگل] کلمات 'گروه'، 'گله' و 'پلیس' نمونه هایی از اسامی جمعی هستند
اسم ( noun )
مشتقات: collectively (adv.), collectiveness (n.)
• : تعریف: a collective body or group, esp. one in which ownership is shared among all members.
مشابه: commune

• cooperative enterprize (i.e. factory, farm, etc.)
combined; communal, common; obtained through cooperation
collective means shared by or involving every member of a group of people.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] یک گروهی از مواد که باهم مخلوط می شوند

مترادف و متضاد

انبوه (صفت)
gross, luxuriant, aggregate, dense, thick, bushy, voluminous, collective, rank, multitudinous, thick-set, floccose

بهم پیوسته (صفت)
aggregate, compact, collective, conjunct, indiscrete

اجتماعی (صفت)
collective, social, ecclesiastic, public, civic, republican, social-minded

جمعی (صفت)
plural, collective

اشتراکی (صفت)
common, collective, communal

مشاع (صفت)
joint, common, collective

composite


Synonyms: aggregate, assembled, collated, combined, common, compiled, concentrated, concerted, conjoint, consolidated, cooperative, corporate, cumulative, gathered, grouped, heaped, hoarded, joint, massed, mutual, piled, shared, unified, united


Antonyms: divided, separate


جملات نمونه

collective leadership

رهبری چندگانه (رهبری مشترک)


1. collective leadership
رهبری چندگانه (رهبری مشترک)

2. collective noun
اسم جمع

3. a collective decision
تصمیم همگانی (از سوی همه)

4. a collective effort
کوشش جمعی

5. a collective farm
مزرعه ی اشتراکی

6. he worked in a collective farm
او در مزرعه ی اشتراکی کار می کرد.

7. the word "crowd" is a collective noun
واژه ی "crowd" اسم جمع است.

8. Only with organization can the wisdom of the collective be given full play.
[ترجمه ترگمان]تنها با سازمان می توان عقل جمعی را کامل کرد
[ترجمه گوگل]فقط با سازمان می تواند حکمت جمعی را کامل بازی کند

9. They hold together for collective security.
[ترجمه ترگمان]آن ها برای امنیت جمعی گرد هم می آیند
[ترجمه گوگل]آنها برای امنیت جمعی یکدیگر را نگه می دارند

10. Collective bargaining was viewed as the alpha and omega of trade unionism.
[ترجمه ترگمان]داد و ستد جمعی به عنوان آلفا و امگا of تجاری تلقی می شد
[ترجمه گوگل]معامله جمعی به عنوان آلفا و امگا اتحادیه کارگری مورد توجه قرار گرفت

11. Bruce Springsteen has re-hired his muso collective, the E Street Band.
[ترجمه ترگمان]\"بروس اسپرینگستین\" گروه muso، گروه E استریت را استخدام کرده است
[ترجمه گوگل]بروس اسپرینگستین مجتمع موسیقی خود را، گروه E Street را استخدام کرده است

12. Harvest festival was the occasion for the collective expression of a community's religious values.
[ترجمه ترگمان]جشنواره برداشت فرصتی برای بیان جمعی ارزش های مذهبی یک جامعه بود
[ترجمه گوگل]جشنواره برداشت مناسبی برای بیان جمعی ارزش های مذهبی جامعه بود

13. We call it an honour to our collective that Mather got the first prize in the composition contest.
[ترجمه ترگمان]ما آن را افتخاری برای جمعی مان می خوانیم که Mather اولین جایزه در رقابت آهنگسازی را بدست آورد
[ترجمه گوگل]ما آن را به عنوان یک افتخار برای مجموعه ما که ماتر جایزه اول در مسابقه ترکیب بود

14. It was a collective decision.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم جمعی بود
[ترجمه گوگل]این یک تصمیم جمعی بود

15. The smaller states' efforts to exercise their collective bargaining power against multinationals have failed.
[ترجمه ترگمان]دولت های کوچک تر می کوشند تا قدرت چانه زنی جمعی خود را علیه شرکت های چندملیتی انجام دهند
[ترجمه گوگل]تلاش های کشورهای کوچکتر برای تحقق قدرت های شاکی جمعی آنها علیه شرکت های چند ملیتی، شکست خورده است

a collective decision

تصمیم همگانی (از سوی همه)


They were collectively responsible.

آنها جملگی مسئول بودند.


a collective effort

کوشش جمعی


a collective farm

مزرعه‌ی اشتراکی


He worked in a collective farm.

او در مزرعه‌ی اشتراکی کار می‌کرد.


The word "crowd" is a collective noun.

واژه‌ی «crowd» اسم جمع است.


پیشنهاد کاربران

در هلیکوپتر معنی اهرم و دسته گام کلی می دهد

جمعی

دسته جمعی

team's collective performance
عملکرد کلی تیم

اجتماعی



کلمات دیگر: