کلمه جو
صفحه اصلی

cough


معنی : جرقه، سرفه، سرفه کردن، سلفیدن، عطسه کردن
معانی دیگر : سرفیدن، سکنجیدن، صدای سرفه درآوردن، سینه درد، گرفتگی گلو و سینه، (به همراه سرفه) ادا کردن، (با سرفه) گفتن یا رساندن، (عامیانه) مقر آمدن، جرقه درمورد موتور وغیره

انگلیسی به فارسی

سرفه، سرفه کردن


سرفه کردن، سرفه، جرقه، سلفیدن، عطسه کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: coughs, coughing, coughed
(1) تعریف: to release air noisily and spasmodically from the lungs as a result of illness or foreign matter in the respiratory system.

- Hours after the fire was put out, we were still coughing.
[ترجمه H.Z.S.A] ساعاتی بعد از خاموش شدن آتش ما هنوز سرفه می کردیم
[ترجمه ترگمان] ساعت ها بعد از آن که آتش خاموش شد، هنوز سرفه می کردیم
[ترجمه گوگل] ساعت ها بعد از آتش خاموش شد، ما هنوز سرفه کردیم
- He's been coughing all night and feels miserable.
[ترجمه Zahra] تمومه شبو سرفه میکرد و احساس خیلی بدی داشت ( احساس بیچارگی میکرد )
[ترجمه ترگمان] تمام شب سرفه می کند و احساس بدبختی می کند
[ترجمه گوگل] او تمام شب سرفه و احساس بدبختی می کند

(2) تعریف: to emit a noise like that of coughing.

- The failing engine coughed a few times, then refused to start again.
[ترجمه MR.AMIN] موتو failing پس از چندین بار سرفه دیگر نپذیرفت که شروع به کار کند
[ترجمه ترگمان] موتور failing چند بار سرفه کرد، سپس دوباره شروع به حرکت کرد
[ترجمه گوگل] موتور شکست خورده چند بار سرفه کرد، سپس دوباره شروع به خواندن کرد
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to eject or bring up by means of coughing (often fol. by "up").

- People with tuberculosis often cough up blood.
[ترجمه ترگمان] افراد مبتلا به سل معمولا خون را به سرفه می اندازند
[ترجمه گوگل] افراد مبتلا به سل اغلب سرفه خون می کنند
اسم ( noun )
مشتقات: cougher (n.)
عبارات: cough up
(1) تعریف: an instance of coughing.

- Several coughs could be heard from throughout the audience.
[ترجمه ترگمان] چندین سرفه از سراسر حضار شنیده می شود
[ترجمه گوگل] از سرتاسر مخاطب می توان از سرفه های متعدد شنید
- He could restrain his cough no longer and had to go out into the hallway.
[ترجمه ترگمان] او دیگر نمی توانست سرفه کند و مجبور بود به راهرو برود
[ترجمه گوگل] او دیگر نمی توانست سرفه اش را محدود کند و مجبور شد به راهرو برود

(2) تعریف: an illness with coughing as a main symptom.

- I had a dreadful cough that lasted for weeks.
[ترجمه ترگمان] چند هفته طول کشید
[ترجمه گوگل] من یک سرفه ناراحت کننده داشتم که هفته ها طول کشید

(3) تعریف: any noise like that of coughing.

• loud expulsion of air from the lungs; respiratory inflammation characterized by repeated coughing; confession
loudly expel air from the lungs; admit something, confess
when you cough, air is forced out of your throat with a sudden, harsh noise. verb here but can also be used as a count noun. e.g. there was a muffled cough outside the study door.
if you cough blood or phlegm, you force it out of your throat with a sudden, harsh noise.
a cough is also an illness in which you cough a lot and your chest or throat hurts.
if you cough up money, you give someone money; an informal expression.

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] سرفه

مترادف و متضاد

expelling air with sound


Synonyms: bark, choke, clear throat, convulse, expectorate, hack, hawk, hem, spit up, vomit, whoop


جرقه (اسم)
arc, spark, sparkle, scintillation, scintilla, flake, cough

سرفه (اسم)
cough

سرفه کردن (فعل)
cough

سلفیدن (فعل)
cough

عطسه کردن (فعل)
cough, sneeze

expelled air with sound


Synonyms: ahem, bark, cold, croup, frog in throat, hack, hem, tickle in throat, whoop


جملات نمونه

1. cough up
1- (به همراه سرفه) بالا آوردن

2. don't cough in my face!
توی صورتم سرفه نکن !

3. a chesty cough
سرفه حاکی از گرفتگی گلو و سینه

4. a dry cough
سرفه ی خشک

5. a persistent cough
سرفه ی قطع نشدنی

6. a self-conscious cough
سرفه ی خجولانه

7. his hacking cough woke me up
تک سرفه های او مرا بیدار کرد.

8. to suppress a cough
از سرفه خود داری کردن

9. our baby has a cough and a fever
بچه ی ما سرفه می کند و تب دارد.

10. every waft of the dusty air made her cough
هر وزش هوای غبار آلود،او را به سرفه می انداخت.

11. even in a crowded movie house i could recognize my father by his cough
حتی در سینمای شلوغ هم پدرم را از سرفه اش می شناختم.

12. The speaker gave a nervous cough.
[ترجمه علی عبدالهی] سرفه سخنران را عصبی کرد
[ترجمه ترگمان]سخنران سرفه عصبی کرد
[ترجمه گوگل]سخنران سرفه عصبی را به من داد

13. The persistence of a cough in his daughter puzzled him.
[ترجمه ترگمان]سماجت یک سرفه در دخترش او را گیج کرده بود
[ترجمه گوگل]پایداری سرفه در دخترش او را متعجب کرد

14. A racking cough convulsed her whole body.
[ترجمه ترگمان]یک سرفه وحشتناک تمام بدنش را به لرزه درآورد
[ترجمه گوگل]یک سرفه قفسه دار تمام بدن او را تشخیص داد

15. His cough grew more persistent until it never stopped.
[ترجمه ترگمان]سرفه اش شدیدتر شد، تا اینکه هیچ وقت متوقف نشد
[ترجمه گوگل]سرفه او تا زمانی که هرگز متوقف نشود، پایدارتر می شود

16. She was given a needle for whooping cough.
[ترجمه ترگمان]بهش یه سوزن برای سیاه سرفه داده بود
[ترجمه گوگل]او برای سوزش سرفه سوزن داده شد

17. The old lady had a bad cough.
[ترجمه ترگمان]پیرزن سرفه می کرد
[ترجمه گوگل]بانوی پیر سرفه بدی داشت

18. You'd better see a doctor about that cough.
[ترجمه ترگمان]بهتر است دکتر را در این سرفه ببینی
[ترجمه گوگل]شما بهتر است دکتر در مورد سرفه ببینید

19. The butler gave a little cough to announce his presence.
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت قدری سرفه کرد تا حضورش را اعلام کند
[ترجمه گوگل]باتلر یک سرفه کوچک برای حضور خود اعلام کرد

Even in a crowded movie house I could recognize my father by his cough.

حتی در سینمای شلوغ هم پدرم را از سرفه‌اش می‌شناختم.


Our baby has a cough and a fever.

بچه‌ی ما سرفه می‌کند و تب دارد.


don't cough in my face!

توی صورتم سرفه نکن!


The engine coughed a few times and died out.

موتور چند صدای سرفه مانند کرد و خاموش شد.


He coughed up blood.

او خون سرفه کرد.


When he saw the gun, he coughed up the money.

هفت‌تیر را که دید پول‌ها را داد.


اصطلاحات

cough up

1- (به همراه سرفه) بالا آوردن


cough up

2- (عامیانه - به اکراه) دادن، سلفیدن


پیشنهاد کاربران

سرفه شدید

سرفه کردن

سرفه


عطسه

Cough یعنی سرفه کردن عطسه میشه sneeze

سیاه سرفه ( پزشکی )

سرفه کردن
تلفظ : کاف

Cough➡️سرفه کردن😩

cough/کاف/عطسه کردن، سرفه کردن.
برای آسان کردن آموزش و یادسپاری بهتر، از تکنیک هایی استفاده می شود یکی از تکنیک ها ارتباط برقرار کردن بین کلمه جدید با کلمه ی آشنا قبلی یا کلمات دیگر است به همین منظور در این جا از اصطلاح گاف دادن بهره می بریم.
گاف دادن یعنی سوتی دادن، فرض کنید تلفظ اشتباه بعضی کلمات مانند سوت کردن است. بعضی ها حاضرند گاو بشوند اما گاف ندهند.
برمبنای گاف دادن، کاف دادن را می سازیم حال به این نحو کاف دادن را معنی می کنیم تا با کاف به معنی عطسه مطابقت کند لذا تصور شود کاف به معنی کف و آب دهان و عطسه انگلیسی ها همراه با بیرون آمدن کف است ( بر اساس شیوه های یادسپاری تصور کردن امور دل به هم زن می تواند در یاد و خاطره بیشتر بماند از این تکنیک با توجه به موقعیت استفاده شد )
فرض کنید که انگلیسی ها هم برای بند آمدن عطسه به مخاطب با تندی می گویند عطسه بسه یا کافیه عطسه؛ که به زبان انگلیسی می شود:
enough cough ( ای ناف کاف )
عبارت بالا برای بخاطر سپردن/ آف خوانده شدنough/ است.

کاف تلفظ
معنی جرقه ، سرفه ، سرفه کردن ، عطسه ، عطسه کردن

سرفه
در گیلکی: خوفِه Xufe
در کردی: کوخ Kux
در لری: کُفِه Kofe
که با Cough در انگلیسی همریشه اند.


کلمات دیگر: