معنی : جرقه، سرفه، سرفه کردن، سلفیدن، عطسه کردن
معانی دیگر : سرفیدن، سکنجیدن، صدای سرفه درآوردن، سینه درد، گرفتگی گلو و سینه، (به همراه سرفه) ادا کردن، (با سرفه) گفتن یا رساندن، (عامیانه) مقر آمدن، جرقه درمورد موتور وغیره
سرفه، سرفه کردن
سرفه کردن، سرفه، جرقه، سلفیدن، عطسه کردن
expelling air with sound
Synonyms: bark, choke, clear throat, convulse, expectorate, hack, hawk, hem, spit up, vomit, whoop
expelled air with sound
Synonyms: ahem, bark, cold, croup, frog in throat, hack, hem, tickle in throat, whoop
Even in a crowded movie house I could recognize my father by his cough.
حتی در سینمای شلوغ هم پدرم را از سرفهاش میشناختم.
Our baby has a cough and a fever.
بچهی ما سرفه میکند و تب دارد.
don't cough in my face!
توی صورتم سرفه نکن!
The engine coughed a few times and died out.
موتور چند صدای سرفه مانند کرد و خاموش شد.
He coughed up blood.
او خون سرفه کرد.
When he saw the gun, he coughed up the money.
هفتتیر را که دید پولها را داد.
cough up
1- (به همراه سرفه) بالا آوردن
cough up
2- (عامیانه - به اکراه) دادن، سلفیدن